كه تحقيقا از واژه- جار- قرب و نزديكى تصوّر مىشود و كسيكه بديگرى
نزديك است او را همسايهاش گويند.
جَارَهُ و
جَاوَرَهُ و تَجَاوَرَ- نيز بهمان معنى است يعنى
همسايه او و يا در مجاورت و پناه او قرار گرفت.
خداى تعالى گويد:
لا يُجاوِرُونَكَ فِيها إِلَّا قَلِيلًا- 60/ احزاب) (تو را جز مدّت كمى همسايه و در پناه نخواهند بود). وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ- 4/ رعد) (و در زمين قسمتهائى بيكديگر مجاور و نزديكند). و باعتبار
معنى نزديكى در واژه- جار بكسى هم كه از طريق مستقيم و راه عدول مىكند و دور
مىشود مىگويد: جَارَ عن الطّريق- سپس اين معنى در عدول از
حقّ نيز بكار رفته است و از آن واژه جور
مشتق شده خداى تعالى گويد: وَ مِنْها جائِرٌ- 9/ نحل) يعنى از راه روشن توحيد كج و
منحرف است.
- عدّهاى گفتهاند:- جَائِر- يعنى عدول كننده و منحرف در باره كسى است كه مردم را از التزام و
پايبند بودن به آنچه را كه شرع امر كرده منع مىكند و باز مىدارد.
جوز
: جَوْز عبور كردن، خداى تعالى گويد: فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ- 249/ بقره) يعنى: همينكه بر آن نهر
بگذشت (مربوط بعبور كردن طالوت و يارانش از نهر است).
و آيه وَ
جاوَزْنا بِبَنِي إِسْرائِيلَ الْبَحْرَ-
38/ اعراف) يعنى بنى اسرائيل را از دريا گذرانديم.
جَوْزُ الطّريق- يعنى وسط و ميانه راه.
جَازَ الشّيء- يعنى آنچيز گذشت، گويى كه
بآسانى از وسطش گذشته كه عبارت از بسهولت و آسانى واردشدن است.
جَوْزُ السّماء- ميانه آسمان.
جَوْزَاء- تصويرى است فلكى و بخاطر آن است كه آن
تصوير فلكى از عرض و ميانه آسمان مىگذرد كه- جوزاء- ناميده شده.