واژه يُحَادُّونَ-
در آيه فوق- يعنى مانع انجام حدود خدا و رسولش مىشوند و اين ممانعت يا باعتبار
جلوگيرى از اجر است يا بكار بردن آهن (يعنى- حدود- كه كنايه از سلاح و قدرت رزمى
است) كه معروف است و خداى عزّ و جلّ گويد: (وَ
أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ- 25/ حديد).
حَدَّدْتُ السّكيّن- لبه كارد را تيز
كردم.
أَحْدَدْتُهُ- برايش حدّى قرار دادم، سپس
چيزى كه خلقت و طبيعتش تيز و با دقّت است و يا اينكه از جهت كار و معنى دقيق و
تيزبين است مثل چشم ظاهر و بصيرت و چشم دل گفته مىشود.
حَدِيد النّظر- تيز بين.
حَدِيد الفهم- تيز فهم و باريك انديش.
خداى عزّ و جلّ گويد: (فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ
حَدِيدٌ- 22/ ق).
لسان حديد- مثل- لسان صارم و ماض- است يعنى زبانى تيز و قاطع كه با
تيزى و تنديش همچون شمشيرى برّنده و مؤثر است.
خداى تعالى گويد: (سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ- 19/ احزاب).
(شما را با زبانهايى قاطع و مؤثر برخورد مىكنند).
و با تصوّر معنى- منع و جلوگيرى- در واژه- حديد دربان را نيز حَدَّاد- ناميداند. رجل
مَحْدُود- يعنى كسى كه از رزق و نصيب و بهرهمندى منع شده است.
حدب
: حَدَب يعنى كوژ پشت و خميده شده، جايز است كه
اصل اين واژه، از حدب الظّهر يعنى خميده پشت گرديد، باشد.
حَدِبَ الرّجل
حَدَباً فهو أَحْدَب و
احْدَوْدَبَ- يعنى پشتش دو تا شد. ناقة حَدْبَاء-