انسان كه معنى آن بظنّ و گمان نزديك است
ولى- ظنّ و گمان خطور كردن دو نقيض يك شيء يا پديدهاى يعنى هم حقيقت و هم باطل
آن در خاطر در حاليكه يكى از آندو بر ديگرى غلبه دارد.
حسد
: الحَسَد، آرزو داشتن براى زوال و نيستى نعمت كسى
كه استحقاق آن نعمت را دارد و بسا كه با اين آرزو و حسادت عملا هم كوشش در نابودى
نعمت او بنمايد:
يعنى: (يكى از شرورى كه بايستى از آن بخدا پناه برد، شر حسادت و حاسد
است).
حسر
: الحَسْر، برهنه كردن و برداشتن پوشش از چيزى كه
بر آن قرار گرفته، گفته مىشود: حَسَرْتُ عن الزّراع- از آستين و زره برهنه شدم.
حَاسِر- كسى است كه زرهاى و خودى، بر تن و سر
او نيست.
مِحْسَرَة- يعنى جاروب.
فلان كريم المَحْسِر-
كنايه از آگاهى و آزمودگى اوست.
ناقة حَسِير- شترى است كه نيرو و گوشت او از بين
رفته و ضعيف شده.
نوق حَسْرَى- همانگونه شتران ضعيف كه
گفته شد.
الحَاسِر- كسى كه همه قوايش از بين رفته كه او
را- حاسر و محسور هر دو گويند (هم اسم فاعل و هم اسم مفعول) امّا گفتن- حاسر- به
شخص كوفته و خسته و از پا در آمده باين تصوّر است كه قواى بدنيش را از دست داده و
امّا ناميدن چنين شخص به- مَحْسُور- باين تصوّر است كه رنج و زحمت، نيرو و توان او را بكلّى از او
گرفت.