الحُضْر- نهيب زدن به اسب است كه در آنحال كه با
بلند كردن دستان اسب، آن را با سرعت مىدواند.
أَحْضَرَ الفرس- اسب دستها را بلند كرد و بسرعت
دويد.
اسْتَحْضَرْتُهُ- اسب را دوانيدم.
حَاضَرْتُهُ مُحَاضَرَةً و حِضَاراً- از روياروئى با او به
استدلال و محاجّه پرداختم تا هر يك دلايلمان را حاضر كنيم و بنمايانيم و يا از
معنى واژه الحضر: دوانيدن اسب، گرفته شده چنانكه مىگوئى اسب را دوانيدم (پس
محاضرة يعنى طرف مقابل را ناچار بحركت فكرى و سخن گفتن تعبير شده است.
مَحْضَر- مصدر فعل-
حَضَرْتُ است يعنى حاضر شدن، و همچنين اسم مكان يعنى جاى حضور يافتن.
حطط
: الحَطّ، فرو افتادن چيزى از بلندى است.
حَطَطْتُ الرّحل- بار و باربند و
پالان را از مركب پائين آوردم.
جارية مَحْطُوطَة
المتنين- دختر كوچك اندام و كوتاه قد.
خداى تعالى گويد: (وَ قُولُوا حِطَّةٌ- 58/ بقره) حطّة- در اين آيه واژهاى
است كه به بنى اسرائيل امر شد در موقع ورود بشهر پس از سالها سرگردانى در بيابان
بيان كنند تا آزموده شوند و معنى حطّة (گناهان ما را فرو گزار) است و نيز گفته شده
معنى (قُولُوا حِطَّةٌ- 58/ بقره) سخن نيك و صواب
بگوئيد[1].
[1] بنا بقول قرآن، ظالمين و ستمگران و منحرفين قوم بنى اسرائيل
بجاى باين واژه پر معنى و. پر محتوى كه سود دنيا و آخرتشان بود كلمه- حنطة شمقايا-
را گفتند يعنى گندم خوب و سرخ، كه همان رفاه طلبى و شكم بارگى بود بكار بردند، كه
اين آيه قرآن نيز همين معنى را مىرساند كه(
فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ
لَهُمْ- 162/
اعراف) از اين آيه مىفهميم كه تمام بنى اسرائيل نافرمانى نكرده و- حنطه-
نگفتهاند بلكه ستمگران آنان تخلّف و سركشى كردند معنى هم كه راغب ;
براى- حطّة- آورده يعنى از گناهان ما در گذر، صحيحتر است زيرا بلافاصله مىگويد:
(
نَغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئاتِكُمْ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ-
161/ اعراف) در همان معنى و درست است و آزمايش هم
براى جدا شدن ستمگرانشان از مطيعانشان بوده، تا گناهانتان را بيامرزيم و بپاداش
اعمال نيكتان بيفزائيم.