بمعنى خرد كردن است و سپس واژه حطم- در باره
هر چيزى كه قدرتش و پشتش شكسته شود بكار رفته است.
خداى تعالى گويد: (لا
يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ- 18/ نمل).
يعنى: (تا سليمان و سربازانش شما را نشكنند و خرد نكنند، پس در
لانههاتان برويد).
حَطَمْتُهُ فَانْحَطَمَ حَطْماً-
او را شكستم و بسختى شكسته شد.
سَائِقٌ حُطَمٌ-
شتر سوار يا شتربانى كه از فرط راندن شترش را مىشكند و خسته و كوفته مىكند.
دوزخ را هم حُطَمَة گويند (زيرا خرد كننده جبّاران و فرعونيان است كه در دنيا كسى
حريفشان نبوده و نتوانستهاند خردشان كنند سپس عدالت حقّ حكم مىكند كه در جهانى
ديگر و جهنّمى سوزان و خرد كننده هزاران بار شكسته شوند).
خداى تعالى در باره واژه حطمة مىگويد: (وَ
ما أَدْراكَ مَا الْحُطَمَةُ؟- 5/ همزه).
هر خورنده و پر خورى را هم حطمة گويند كه تشبيه است بهمان جحيم يا
دوزخ كه ستمگر خواره است.
چنانچه شاعر در اين معنى گويد:
كأنّما فى جوفه تنّور.
(گوئى در اندرونش تنور و آتشدانى است).
درع حُطَمِيَّة- اينگونه زره يا منسوب
بسازنده و بافنده آن زره است يا كسيكه او را بكار برده، حطيم[1]
[1] ابو عبد اللّه ياقوت حموى نظرات مختلف را در باره حطيم
اينطور مىنويسد« مالك بن انس گفته است حطيم ميان درب حرم و مقام ابراهيم است، ابن
جريج نيز همين نظر را دارد، ابن دريد مىگويد: در جاهليّت در حطيم گرد مىآمدند و
سوگند مىخوردند كه هر كس به نداى ستمگر و پيمان گناه پاسخ دهد عقوبت مىشود. ابن
عبّاس مىگويد حطيم ديوار كعبه است، ابو منصور گفته است حجر مكّه را حطيم گفتهاند
كه در زير ناودان خانه كعبه واقع است. امّا نضر مىگويد حطيم همانجاست كه ناودان
در آنجاست و ناميدن آن مكان به حطيم از اين جهت است كه خانه كعبه چهار گوش بنا شده
و همانطور رها شده است، ابن حبيب مىگويد: ناميدن حطيم به محلّى كه ميان ركن و حجر
الاسود تا مقام ابراهيم است براى. اين بوده كه آنجا محلّ تراكم و ازدحام جمعيّت
براى دعا است.( معجم البلدان/ ياقوت حموى ج 2 ص 273. شيخ طريحى نيز نظر ابن حبيب
را نقل مىكند و همينطور نظر ابن دريد را. ج 6/ مجمع البحرين).