خداى تعالى گويد: (فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ- 13/
مائده).
يعنى: (بهره خود را از آنچه بأنها ياد آورى شده بود فراموش كردند) (فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ- 11/ نساء).
يعنى: (بهره ذكور از ارث كه بعدها متكفّل هزينه عائله و زندگى و
فرزند خواهد بود همچون دو دختر است).
حظر
: الحَظْر جمع كردن چيزى در انبار (حَظِيرَة) و سايبان، يا مكانى سر بسته (آغل).
محظور[1]- منع شده
و غير مشروع (جوهرى، حظيرة را محلّ نگه دارى و پناهگاه شتران و گوسفندان مىداند
و- حَظْر- يعنى حجر و ضدّ اباحه، مَحْظُور يعنى محروم يا منع شده،
صحاح).
مُحْتَظِر- كسيكه حظيره يعنى آغل را
مىسازد.
خداى تعالى گويد: (فَكانُوا كَهَشِيمِ الْمُحْتَظِرِ- 31/ قمر) همچون خاشاكى و
سايبان ويرانهاى شدند.
جاء فلان بالحَظِرِ
الرّطب- دروغ ناروا و زشتى مرتكب شد.
[1] گاهى در نوشتهها و گفتگوها واژه محظور با محذور اشتباه
مىشود و يا هر دو را بيك معنى بكار مىبرند امّا چنانكه راغب ; نوشته
است- محظور يعنى ممنوع و باز داشته شده كه آيه( 20/ اسراء) نيز گوياى همين معنى
است كه مىگويد:( كسيكه آخرت يعنى رضاى حقّ مىطلبد و مؤمن است، كارش پسنديده و
سعيش با سپاس و پاداش است و از بخشايش پروردگار پيوسته بهرهمند و بر آنان( ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً- 20/ اسراء) يعنى بخشش پروردگارت باز
گرفته و ممنوع بر ايشان نيست كه با فعل- ما كان، از محظور بودن، نفى معنى مىكند
يعنى غير ممنوع، ولى در آيه 57/ اسراء مىفرمايد:
( إِنَّ
عَذابَ رَبِّكَ كانَ مَحْذُوراً- 57/
اسراء) از عذاب پروردگارت پرهيز و پروا سزاوار است پس- محظور- يعنى ممنوع شده از
طرف پيامبر6 يا خدايا حكم شرعى و عرفى است ولى- محذور- از ناحيه كسى است كه بايد
انجام دهد و از پيروى چيزى پرهيز كند و بر حذر باشد.
[2] اين حديث در باره كسى است كه اهل ذكر است و در مآخذ متعدّد
حديث فوق بنام حديث اهل. الذّكر معروف است با تفاوتى در عبارات- مثل: فيحفوا بهم
باجنحتهم- و- فيحفو باجنحتهم- و الا حفّتهم الملائكه بهر صورت اين حديث با تفاوت
الفاظ در يك معنى است و همان است كه قرآن فرمود( إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا
تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ- 30/ فصلّت) كه حديث نبوى تفسير همين آيه است كه فرشتگان بر چنين
كسانى نازل مىشوند و طوافشان مىكنند و بشارتشان مىدهند امّا اهل ذكرى كه مشمول
اين حديث و آيه قرآن هستند از فحواى آيه مىفهميم كه تنها ذكر زبانى نيست بلكه
گفته است( ثُمَّ
اسْتَقامُوا- 30/ فصلّت) كه
تمام شرايط ذكر است، پس همانطور كه على( ع) در نهج البلاغه ذكر و ايمان را بيان
فرمود: 1- اعتقاد و باور قلبى 2- ذكر و بيان زبانى 3- عمل باركان است، كه مقامى بس
ارجمند و متعالى است و بحقّ مورد طواف فرشتگان و شايسته چنان منزلتى كه امروز
تجسّم عملى آن شهداء انقلاب اسلامى ايران در برابر نامردمان است مىباشند.