جمع- حَفّ- أَحِفَّة- است، خداى عزّ و جلّ فرمود: (وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ- 32/ كهف).
يعنى: (گردا گرد آن دو باغ را از نخل پوشانديم).
فلان فى حَفَف من
العيش- يعنى در مضيقه و سختى زندگى است كه گويى آسايش زندگى از او دورى كرده است
بخلاف كسيكه مىگويد معنى عبارت بالا اين است كه زندگى او را احاطه كرده و او در
ميانه عيش و زندگى است، و از اين واژه عبارت، من
حَفَّنَا أو رفّنا فليقتصد يعنى كسيكه سرپرستيمان نمود و زندگيمان را سامان
داد.
حَفِيف الشّجر و الجناح- صداى برگ درخت و بال
پرنده.
از اينجهت كه گفتن لفظ- حفيف- آهنگ لفظش بازگو كننده و نشانگر همان
صداى حركت برگ درخت و بال پرنده است.
الحَفّ[1]- شانه و تيغ جولا يا بافنده پارچه، چون در موقع كار كردن با آن
[1] اين واژه غريب در مقاييس اللّغه چنين آمده است: الحاء و
الفاء كه اصل لغت است سه معنى و سه ريشه دارد:
اوّل- نوعى صدا. دوّم- چرخيدن چيزى بر چيزى.
سوّم- سختى و شدّت معيشت. تفسير اين معانى باين ترتيب است كه
حفيف- صداى وزش باد و بال پرندگان است.
تفسير معنى دوّم، حف القوم بفلان- يعنى وقتى كه او را احاطه
كنند و حفاف كلّ شيء: اطراف هر چيزى است، على حفف الامر- يعنى سوئى و جانبى از
آن، تفسير معنى سوّم- حفوف و حفف يعنى سختى معيشت. حفت ارضنا وقفت- يعنى سرزمين ما
خشكسالى شد،( مقاييس اللّغه ج 2 ص 15)- خلاصه بحث اينست كه- حف يحف حفا و حفافا-
يعنى چيدن موى سر و ريش، حف يحف حفوا الارض- خشك شدن گياهان زمين است، و سختى
معيشت، اسم اين فعل- الحفّ است و جمعش- حفوف- بمعنى توجّه كننده يا سوى و جانب،
بنابر اين فعل سه مصدر دارد 1- حفيف 2- حفاف 3- حفوف با سه معنى متفاوت.( المصباح
المنير رافعى و الرّائد).