مفعال- از همان ريشه ساخته مىشود، مثل مبرد
(سوهان) مضياع- مكنسة (جارو)- سمّ اسب يعنى (حافر
الفرس) را هم به شباهت اينكه زمين را در موقع دويدن گود مىكند- محفار و محفر-
گويند.
خداى عزّ و جلّ گويد: (أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ
فِي الْحافِرَةِ- 10/ نازعات) حافرة- در اين
آيه مثلى است براى كسانيكه برگردانده مىشوند. يعنى بهمان جائى كه آمدهاند، معنى
آيه اين است، آيا بعد از اينكه مرديم زنده مىشويم؟
گفتهاند: حافرة در آيه زمين است كه گور و آرامگاهشان بوده و معنى
آيه بنابر اين تعبير چنين است، آيا در حاليكه ما در گورهامان هستيم بدنيا
برگردانده مىشويم؟ عبارت- فِي الْحافِرَةِ- از نظر علمى در معنى حال است.
رجع على حافرته- و- رجع الشّيخ إلى حافرته- هر دو عبارت يعنى پير شد،
مثل آيه (وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ- 70/ نحل).
يعنى: (و كسانى از شما بدوران سستى عمر يعنى پيرى باز گردانده
مىشود).
النّقد عند الحافرة- در باره متاعى است كه نقدى فروخته مىشود و اصلش
در فروختن اسب است سپس مىگويند:
لا يزول حافره- يعنى قيمتش نقدى و يك كلام است.
الحَفَر- پيلهاى كه دندانها را از ريشه فاسد
مىكند و مىخورد، فعل اين واژه در اين معنى، حفر فوه حفرا است، يعنى: (دندانهاى
بالا، و پائينش ريخت و دهانش گود و بىدندان شد).
أَحْفَرَ المهر- دندانهاى بالا و پائين جلوى دهان
نوزاد آن حيوان افتاد.
حفظ
: الحِفْظ گاهى بحالتى از جان و نفس گفته مىشود
كه در آنحالت فهم و درك با آرامش به نفس و جان مىرسد و ثابت مىماند و گاهى نيز
در معنى قدرت خوددارى و ضبط نفس است، نقطه مقابلش- نسيان و فراموشى است، و گاهى-
حفظ- در معنى بكار بردن آن نيرو است، چنانكه مىگويند:
حَفِظْتُ كذا حِفْظاً- آن را از بر نمودم و در خاطر نگهداشتم
سپس، واژه حفظ- در باره غمخوارى و عهدهدار شدن و نگهدارى و رعايت چيزى و كسى بكار
رفته است.