أَحْفَيْتُ بفلان و تَحَفَّيْتُ به- يعنى: اكرام و احترامش
كردم و باو توجّه نمودم.
الحَفِيّ- دانشمند و آگاه بچيزى (اين
واژه مربوط بآيه 187/ اعراف است كه از پيامبر 6 در باره قيامت مىپرسند، كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْها- گويى كه تو وقت
قيامت را مىدانى، خداوند گويد: پاسخشان ده كه-
عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي، او آگاه بقيامت است).
حقق
: اصل حَقّ
مطابقت و يكسانى و هماهنگى و درستى است، مثل مطابقت پايه درب در حالى كه در پاشنه
خود با استوارى و درستى مىچرخد. و مىگردد.
گفتهاند: «حقّ» وجوهى دارد:
اوّل- بمعنى ايجاد كنندهاى چيزى را كه به سبب حكمتى كه مقتضى آن است
ايجاد نموده است و لذا در باره خداى تعالى كه ايجاد كننده پديدههاى عالم بمقتضاى
حكمت است- حقّ- گويند.
در آيه (ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ
مَوْلاهُمُ الْحَقِ- 30/ يونس).
يعنى: (سپس ايشان را به اللّه كه مولاى هميشگى و بحقّشان است باز
برند).
و در آيه (فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا
الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ- 32/ يونس) يعنى: (براستى
بعد از حقّ جز گمراهى چيست كه شما را بآن بر مىگردانند).
دوّم- حقّ در معنى خود موجود، كه آنهم بمقتضاى حكمت ايجاد شده، از
اين روى تمام فعل خداى تعالى را حقّ گويند، در آيات: