پشتيبانى مىكند و حامى حقيقت است و گاهى
حقيقت در باره اعتقاد، و ايمان چنانكه قبلا گفته شد بكار مىرود و گاهى نيز در
گفتار و كردار، چنانكه مىگويند: فلان لفعله حقيقة- او در كارش با حقيقت است وقتى
كه در آن كار رياء و خود نمائى نباشد.
امّا در باره گفتار با حقيقت مثل- لقومه حقيقة- در وقتى كه كسى
گفتارش با كمگوئى و زياد گوئى يا آسان گفتن و سخت گفتن و افزونى همراه نباشد.
نقطه مقابل حقيقت در سخن و ضدّش مجاز گوئى و گشاده گوئى است
مىگويند:
الدّنيا باطل و الآخرة حقيقة- كه آگاهى و اشارهاى است بر فانى بودن
و زوال پذيرى دنيا و بقا و پايدارى آخرت.
امّا در عرف و اصطلاحات فقهاء و متكلّمين مىگويند: حقيقت لفظى است
كه در ما وضع له- بكار مىرود يعنى آنچه را كه در اصل لغت و زبان براى آن واژه وضع
شده و در نظر گرفته شده.
الحِقّ من الإبل- نوزاد شترى كه بسنّ سوارى و
برداشتن بار رسيده است مؤنّثش حِقَّة و جمعش حِقَاق
است. أتت النّاقة على حِقِّهَا-
يعنى مدّت وضع حملش كه از سال قبل آبستن شده رسيده است.
حقب
: خداى تعالى فرمايد: (لابِثِينَ فِيها أَحْقاباً- 23/ نباء) گفتهاند-
أحقاب- جمع حُقْب است. يعنى دهر و روزگار و نيز- حِقْبَة- يعنى هشتاد سال از عمر كه جمعش- حِقَب[1] است- امّا سخن صحيح و درست اينست كه- حقبة- مدّت زمانى نامعيّن است.
احْتِقَاب- يعنى بستن بار و بنه و
باردان در پشت سوار و راكب، كه
[1] جوهرى مىنويسد: حقب با ضمّه حرف( ح) جمعش- حقاب- يعنى 80
سال يا بيشتر. حقبه- با كسره حرف( ح) مفرد حقب يعنى سالهاى دراز. حقوب- با ضمّه
حرف( ح و ق) جمعش احقاب يعنى روزگاران( صحاح اللغة).