حَاكِم- و
حُكّامٌ- كسانى كه در ميان مردم حكم مىكنند و فرمان دارند.
خداى تعالى فرمايد: (وَ تُدْلُوا بِها إِلَى
الْحُكَّامِ- 188/ بقره).
حَكَم- كسى است كه در كار حكم و فرمان متخصّص
باشد و از واژه حاكم- معنيش رساتر و بليغتر است.
خداى تعالى فرمايد: (أَ فَغَيْرَ اللَّهِ
أَبْتَغِي حَكَماً- 114/ انعام) و (فَابْعَثُوا
حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها-
35/ نساء) بچنان كسى هم كه در آيه اخير مىفرمايد او را- حكم- قرار دهيد تا در
اختلاف همسران رفع اختلاف كند از اين جهت حكم گويند كه مىتواند حكم بدهد امّا نه
حاكم، تا دانسته شود كه يكى از شرايط- حكمين- اين است كه حكم دادن به زيان يا به
سود صاحبان دعوا به عهده آنها است بر حسب آنچه را كه تصويب مىكنند بدون اينكه در
تفصيل يا فيصله دعوا به صاحبان دعوا مراجعه نمايند.
واژه حكم در مفرد و جمع هر دو گفته مىشود.
تَحَاكَمْنَا إلى الحاكم- از همان معنى
است داورى و دعوى به حاكم و قاضى برديم.
خداى تعالى فرمايد: (يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ- 60/ نساء).
حَكَّمْتُ فلانا- (دستش را باز گزاردم
تا حكم دهد).
خداى تعالى فرمايد: (حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ- 65/ نساء (ترجمه تمام آيه
[1] شعر از نابغه ذبيانى است، مىگويد: همانند آن دختر جوان
قبيله كه كبوتران سريع السّير را زمانى كه بآبشخور وارد مىشوند آنها را مىشمارد،
و اشتباه هم نمىكند تو هم آنچنان حكم كن و در حكمت دقيق باش و حكيم.( اساس 191-
لس 141).