ابن زيد[1]
گفته است: يعنى علم و آگاهى بآيات و حكمتهاى او است.
سدّى[2] مىگويد:
حكمت در آيه فوق نبوّت است، و نيز گفتهاند منظور فهم حقايق قرآن است و اين اشاره
به بعضى از آنهائى است كه ويژه پيامبران اولى العزم است و ساير پيامبران در اين
امر پيروانشانند.
[1] ابن زيد معروف بعليّ بن زيد از علماى قرن دوّم معاصر سدى و
كلبى و مقاتل- است كه اقوالش را سيوطى در اتقان و زركشى در برهان، در بحث از ناسخ
و منسوخ ذكر كردهاند و چنانكه مىبينيم راغب هم روايت او را در باره ناسخ و منسوخ
و محكم و متشابه قرآن در ذيل واژه حكم آورده است. ولى متأسّفانه ترجمه او در مآخذى
كه در دسترس هست يافت نشد.
[2] سدى، اسماعيل بن عبد الرّحمن بن ابى ذؤيب معروف بسدى كبير كه
سدى صغير هم خواهرزاده اوست از علماى قرن اوّل و از تابعين است كه بگفته ياقوت
حموى تفسير هم داشته و بنا بنوشته ابو نعيم در تاريخ اصفهان كه مىنويسد سدى گفته
است تفسيرم را از ابن عبّاس گرفتهام كه اگر صحيح است همانست كه ابن عبّاس گفته و
اگر خطا است او گفته است.
و گفتهاند سدى از شعبى بقرآن آگاهتر بوده و پدرش از علماى
اصفهان بوده كه جماعتى از اصحاب پيامبر6 را درك كرده و از آن جمله ابو سعيد
خدرى و ابن عمر.
يحيى بن سعيد مىگويد: نشنيدم كه كسى جز بخير و نيكى از سدى
ياد كند و بگفته ياقوت، سدى از نظر احاديث مورد اطمينان و امانت بوده كه ثورى و
ديگران از او حديث نقل كردهاند. وفاتش در سال 145 هجرى است.
( معجم الادباء 2/ 246- هدية الاحباب ص 168).
خلاصهاى از واژه حكم در معانى مختلف كه در متن آمده است:
حكم، يحكم، حكما و حكومة- داورى كرد، حكومت كرد.
حكم، يحكم، حكما- او را منع كرد، باز داشت، لگام زد.
حكم يحكم حكمة- حكيم شد.
حكّم يحكّم تحكيما فى الامر- او را حكم كرد، حاكم كرد- دستش
را در اجراى حكم باز گزارد، در مالش تصرّف كرد، آن را ردّ كرد.
حكيم و حاكم- قاضى، مسئول ورزش، و از اسماى خداى تعالى.
حكم- جمعش احكام- داورى بعدل، تصدّى امور كشور و سياست، حكمت
و دانش.
حكمة- لگام آهنى، پيشانى و جلوى صورت.
حكمة- جمع حكم- فلسفه، علم بحقايق اشياء، خوددارى، و ضبط نفس
در موقع خشم، عدالت، سخن گوياى با تجربه و حقّ.
حكومة- هيئت حاكمه در كشور.
حكيم- جمع آن حكماء- اهل حكمت، دانشمند، حاكم، و از اسماء
خداى تعالى.