(إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ- 14/ انشقاق) يعنى او پنداشت كه بعد از مرگ برانگيخته و مبعوث
نخواهد شد. و هرگز به حيات باز نمىگردد و اين معنى مثل مفهوم آيه (زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا قُلْ بَلى وَ
رَبِّي لَتُبْعَثُنَ- 7/ تغابن).
(كفّار پندارند كه هرگز پس از مرگ مبعوث نمىشوند بگو چرا سوگند به
پروردگارم كه بطور قطع برانگيخته خواهيد شد).
حَارَ الماء فى الغدير- آب در آبگير و حوض
داخل و خارج شد.
حَارَ فى أمره- در كارش متحيّر و سرگردان شد،
و از اين معنى واژه محور- است.
مِحْوَر- يعنى چوبى كه چرخ چاه بر آن قرار دارد
و مىچرخد، و از اين نظر گفته شده:
سير السّوانى أبدا لا ينقطع[1] (يعنى سير و سفر شتر آبكش يا اسب طاحونه هرگز بانتهاء نمىرسد).
محارة الأذن- بن ظاهر و خارج گوش كه تشبيهى است به:
مَحَارَة الماء- يعنى راه ورود و خروج آب و هوا
كه از راه دهان و گوش با صداى نفس رفت و آمد دارد.
القوم فى حَوَار-
آن مردم در حال نقصان و رفت و آمدند.
نعوذ باللّه من الحَوْر بعد الكور- از نقصان و دو دلى بعد شروع كار بخداى پناه مىبريم يعنى
از كم شدن حال و نيروى كار بعد از فزونى و آمادگى، مىگويند:
حَارَ بعد ما كان- يعنى بعد از ثابت بودن
حيران شد.
[1] اين ضرب المثل كه بصورت( سير السّوانى سفر لا ينقطع) نيز
گفته شده همان اسب طاحونه و شتر طاحونه است كه در ادبيّات فارسى بنام، اسب عصّار-
معروفست اينست كه چشمان حيوان را مىبندند و آن را براى گردش سنگ و چرخ روغن كشى
از دانههاى روغنى مثل كنجد در فضائى به گردش دورانى وا مىدارند كه از صبح تا شام
فقط حيوان يكدايره را براى چرخاندن سنگ آسيا دور مىزند همينكه شب چشمش را باز
مىكنند و مىبينند در جاى خودش قرار دارد و به مقصد نرسيده.