جوانى، زيرا در آن حالت طبيعتا تحير و
سرگردانى هست.
حِيرَة[1]- هم مكانى است كه مىگويند: بخاطر فراوان بودن و جمع بودن آب در
آنجا اينطور ناميده شده.
حوز
:- خداى تعالى گويد: (أَوْ
مُتَحَيِّزاً إِلى فِئَةٍ[2]- 16/ انفال) يعنى به گروهى روى آوريد. اصل واژه- حيّز (واوى) است
يعنى حوّز، در معنى بهم پيوستن و ضميمه شدن جمعى بيكديگر.
حُزْتُ الشّيء
أَحُوزُهُ حَوْزاً و حمى
حَوْزَتَهُ- يعنى آنرا جمع كردم، و جمع كرد.
تَحَوَّزَتِ الحيّة و تحيّزت- يعنى آن
مار خود را حلقهوار جمع كرد. و چنبره زد.
حوش
: حاشا (از حروف استثناء است) خداى تعالى گويد:
(وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ- 31/ يوسف) يعنى دور
باد از او. ابو عبيده گفته است حاش منزّه كردن و استثناء نمودن است.
ابو على فسوى ; گويد: حاش- اسم نيست و فعل است زيرا (حرف
جرّ) بر حرف جرّ داخل نمىشود (يعنى- حاش- در آيه بر (ل) حرف جرّ داخل شده) و حرف
هم نيست زيرا حرف در موقعى كه مضاعف نباشد (يعنى تكرار
[1] شهرى است در سه ميلى كوفه در جائى كه به شهر نجف مشهور است و
قصر معروف خورنق در نزديكى آن است حيره مسكن ملوك عرب در جاهليّت بوده علّت ناميدن
آن مكان باين اسم اينستكه تبّع اكبر همينكه لشكريانش بآن مكان رسيد راهنماى لشگر
را گم كرد و متحيّر و سرگردان شدند لذا آنجا را حيره گفتند. و هشام بن محمّد گفته
است آغاز نزول عرب بسرزمين عراق و سكونتشان در همين حيره و انبار بوده و بگفته
ياقوت دانشمندانى معروف و محدثّينى از حيره برخاستهاند.( معجم البلدان 2/ 339).
[2] قسمتى از آيه مربوط بقتال و جنگ است كه مىگويد: اى مؤمنين
اگر هجوم كفّار را ديديد و با آنان برخورد كرديد نترسيد و بدشمنان پشت نكنيد و روى
از نبرد برنگردانيد مگر براى تأمين ساز و برگ جنگى و پيوستن به ياران مؤمنان و گر
نه آنها كه پشت بدشمن مىكنند گرفتار خشم خدا خواهند شد و بازگشتشان دوزخ است كه
بد جايگاهى است بدانيد كه خداوند يارتان است و همانند جنگ بدر در صورت پايداريتان
شما را يارى، و دشمن را شكست خواهيد داد.( إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ- 16 و 15/ انفال) اللّه شنوايى داناست.