: المُخْبِث و
الخَبِيث، چيزى است كه بخاطر زشتى و ناپسندى و مكروه بودنش چنين ناميده شده،
خواه كراهت حسّى و ظاهرى داشته باشد يا كراهت معنوى و عقلى، و اصلش آنگونه تباهى و
زشتى است كه مانند رنگ و جرم آهن ظاهر و پيدا است (كه موقع گداختن و پتك زدن
ناخالصى از آن جدا مىشود).
چنانكه شاعر گويد:
سبكناه و نحسبه لجينا
فأبدى الكير عن خبث الحديد
(ذوبش كرديم و پنداشتيم نقره است ولى دم كوره
آهنگرى و با ذوب كردن، جرم و ناخالصيش را ظاهر كرد).
واژه- خَبَث-
يعنى اعتقاد باطل، سخن دورغ كه قبح و زشتى در عمل را درهم بر مىگيرد (يعنى پليدى
سخن در انديشه و عمل).
خداى عزّ و جلّ گويد: (وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ- 157/ اعراف) يعنى: پليديها
و آنچه را كه جنبه ممنوعيّت دارد و موافق خواهش طبع و نفس نيست، و در آيه (وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ تَعْمَلُ
الْخَبائِثَ- 74/ انبياء).
تَعْمَلُ الْخَبائِثَ در آيه فوق كنايه از مردانى
است كه عمل زشت انجام مىدادند.
(آيه مربوط به نجات لوط پيامبر 6 از شهرى است كه به زشتىها و
تباهىهاى جنسى آلوده بودند كه مىفرمايد- إِنَّهُمْ كانُوا
قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقِينَ گروهى تبهكار و فاسق بودند
كه از فرمان حقّ سرپيچى كردند).
خداى تعالى گويد: (ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ
الْمُؤْمِنِينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ
الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ- 179/ آل عمران).
يعنى: جدا شدن كارهاى زشت و خبيث از كارها و اعمال صالح، و جانهاى
پاك و تزكيه شده از جانهاى آلوده و خبيث.
و آيه (وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ
بِالطَّيِّبِ- 2/ نساء) يعنى كارهاى ناروا و گزينشهاى بيهوده و باطل از امثال
آنها.
و همچنين آيات (الْخَبِيثُونَ
لِلْخَبِيثاتِ- 26/ نور) و (قُلْ لا يَسْتَوِي
الْخَبِيثُ وَ الطَّيِّبُ-