از حقيقت را در بر ندارد زيرا گفته او اگر
اين نشانه و علامت يا مهر زدن بر دلهاى كفّار چيزى محسوس باشد بايستى صاحبان تشريح
نيز آنها را درك كنند و آن اثرات محسوس را دريابند و اگر مهر زدن بر دلها امرى
عقلانى و غير محسوس باشد پس آگاه شدن فرشتگان بر اعتقادات كافران بىنياز از
استدلال است و به اثر حسّ نيازى نيست.
بعضى از دانشمندان گفتهاند مهر زدن بر دل شهادت دادن خداى تعالى است
بر اينكه او ايمان نمىآورد.
و آيه (الْيَوْمَ
نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ- 65/ يس) يعنى از سخن گفتن
بازشان مىداريم.
و آيه (خاتَمَ
النَّبِيِّينَ[1]- 40/ احزاب) در وصف پيامبر 6 است زيرا او پيامبرى را ختم كرد يعنى
با آمدنش آنرا به إتمام رسانيد.
و آيه (خِتامُهُ
مِسْكٌ- 26/ مطفّفين) گفتهاند چيزى است كه با آن چيز ديگرى مهر مىشود و
معنايش منقطع شدن و پايان آن است كه پايان دهنده نوشيدن چيزى است يعنى تتمّه و
باقيماندهاش نيز در پاكى، و خوشبوئى همچون مشك و عبير است.
سخن كسيكه در معنى آيه (خِتامُهُ مِسْكٌ- 26/ مطفّفين) مىگويد: آن نوشيدنى با مشك و عبير ختم و مهر شده است
صحيح نيست زيرا شربت و نوشيدنى
[1] ازهرى مىنويسد: الخاتم بالكسر الفاعل و بالفتح ما يوضع على
الطّينة و الختام الذّى يختم على الكتاب، يعنى خاتم با كسره حرف( ت) اسم فاعل است
يعنى پايان دهنده و با فتحه حرف( ت) چيزى است كه بر گل يا طبيعت چيزى مىزنند مهر
را هم بر پايان كتاب مىزنند و چيزى است كه با آن مهر كنند.
رافعى در ذيل- طبع و ختم- مىنويسد: خاتم با كسره و فتحه حرف(
ت) كه البتّه با كسره مشهورتر است همان چيزى است كه پايان مىدهد و با آن چيزى
پايان مىپذيرد، براى سكّه زدن واژه- طبع- بكار مىرود، و مىگويند: طبعت الدّراهم-
يعنى پولها و درهمها را سكّه زدم.
ابن سيده هم مىنويسد: خاتم القوم آخرهم و خاتم النّبيّين اى
آخرهم يعنى ختم كننده هر ملّتى آخر آن ملّت است و ختم كننده پيامبران آخر ايشان كه
با فتحه حرف( ت) نيز خوانده شده و در يك معنى است، ولى قرائت مشهور با كسره حرف(
ت) است.