يعنى: پيامبر 6 خود بدست خويش كفشش را مىدوخت و ميخ بر آن مىكوفت.
خَصَفْتُ الْخَصْفَةَ- برگها را بهم بافتم.
أَخْصَف و
خَصِيف- طعام و غذاى دو رنگ و حقيقتش اينست، كه مقدارى شير روى خرما ريخته
شود و غذا را دو رنگ كند.
خصم
: الْخَصْمُ مصدر است، خَصَمْتُهُ يعنى با او به خصومت و نزاع
برخاستم.
فعل آن- خَاصَمْتُهُ و خَصَمْتُهُ و
مُخَاصَمَةً و خِصَاماً- است.
خداى تعالى گويد: وَ هُوَ أَلَدُّ
الْخِصامِ- 204/ بقره) و هُوَ فِي الْخِصامِ
غَيْرُ مُبِينٍ- 18/ زخرف) (يعنى دشمنى پنهانى).
سپس بطرف مخاصمت و دعوا خَصْم گفتهاند كه در جمع و مفرد هر دو بكار مىرود و شايد تثنيه آنهم
بصورت خَصْمَانِ بكار رود.
اصل- مُخَاصَمَة- اينستكه طرفين دعوا با
يكديگر گلاويز شوند، و هر كدام از طرفين گوشه بار و كيسه و متاع ديگرى را بگيرد و
بكشد.
روايت شده كه
«نسيته فى خُصْم فراشى».
يعنى: آنرا در گوشه زير اندازم بجاى گذاشتم و فراموش كردم، جمع- خَصْم- خُصُوم و أَخْصَام است.
خداى تعالى گويد: خَصْمانِ اخْتَصَمُوا- 19/ حج) يعنى آن دو گروه
كه نزاع كردند و از اين روى، اخْتَصَمُوا- را بصورت جمع بيان كرده فرمود:
لا تَخْتَصِمُوا- 28/ ق) و وَ هُمْ فِيها يَخْتَصِمُونَ-
26/ شعراء).
خَصِيم- كسيكه زياد مخاصمة مىكند و در آيه
فرمود: فَإِذا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ-
4/ نحل).
خَصِم- هم كسى است كه كارش و ويژگيش خصومت است
و فرمود: قَوْمٌ خَصِمُونَ-
58/ زخرف) (آيه در باره فرعونيان است كه در پرستش فرعون متعصّب بودند و در اثر فسق
همواره با پيامبرانى چون حضرت موسى و عيسى (ع) خصومت مىورزيدند كه در آيه قبلش
فرمود: كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ- 54/ زخرف)-