اوّل- اينكه كسى چيزى را بر مىگزيند و
انجام مىدهد، غير از آنچه كه در آغاز ارادهاش آنرا نيكو مىنمود، و اين همان
خطاى كاملى است كه انسان بوسيله آن گناهكار محسوب و بگناه و خطا گرفته مىشود، در
اين حالت مىگويند خَطِئَ يَخْطَأُ، خِطْأً و خِطْأَةً-
خطا و گناه كرد.
خداى تعالى گويد إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ
خِطْأً كَبِيراً- 31/ اسراء)- و وَ إِنْ كُنَّا لَخاطِئِينَ- 91/ يوسف).
دوّم- اينكه كسى مىخواهد چيزى را انجام دهد كه فعلش نيكو است ولى در
عمل بر خلاف آن كار از او واقع مىشود و از او سر مىزند و در اين معنى مىگويند:
أَخْطَأَ، إِخْطَاءً فهو مُخْطِئٌ- يعنى خطا كرد و خطا كار
شد، اراده صواب كرد ولى در عمل خطا سرزد. زيرا قصد خوبى داشت و مىخواست كارى خوب
انجام دهد ولى در عمل خطا كرد، و بر اين معنى پيامبر 6 فرموده است:
«رفع عن أمّتى الْخَطَأُ و النّسيان».
يعنى: از امّت من مؤاخذه در آنچنان خطا و فراموشى بگناه برداشته شده
است.
و باز از پيامبر 6 فرمود:
«من اجتهد فاخطأ فله أجر».
يعنى: (كسى كه در راه خير كوشش مىكند امّا بخطا و اشتباه مىافتد،
پس اجر و پاداش براى اوست).
و در آيه وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً
فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ- 92/ نساء).
يعنى: (هر كسى قتل غير عمد و خطا انجام داد جرمش اين است كه بندهاى
را آزاد كند).
سوّم- اينستكه كسى كارى را كه نيكو نيست اراده مىكند انجام دهد ولى
خلافش از او سر مىزند و اتّفاق مىافتد اينچنين شخصى اراده خطا كرده ولى عمل
مفيدى از او حاصل شده است و بخاطر قصد و نيّتش سرزنش مىشود و بر فعل و كارش ستوده
نيست و اين معنى همان است كه شاعر گفته: