گفتهاند:
خِلَال- مصدرى است از
خَالَلْتُ[1]
و نيز گفته شده خِلَال جمع- خُلَّة- است.
و همچنين گفتهاند: خَلِيل و أَخِلَّةٌ و
خِلَالٌ- در همان معنى اوّل يعنى دوست و دوستان است.
خلد
: الْخُلُود يعنى دور بودن چيزى از
برخورد به فساد و باقى ماندن آن چيز بر حالتى كه قبلا بر آن حالت بوده است- اعراب
چيزى را كه فساد و تباهى در آن راه ندارد و بآن نمىرسد با واژه خلود توصيف
مىكنند مثل ناميدن: أثافى- يعنى سه پايه ديگ و ديگدان كه بخاطر مقاوم بودن و نه
بخاطر دوام و بقاء آنها را- خَوَالِد- يعنى پايدارها ناميدهاند.
فعلش- خَلَدَ يَخْلُدُ خُلُوداً- است يعنى پايدار و جاودانه شد.
خداى تعالى گويد: لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ- 129/ شعراء) و خَلْد- يعنى جزئى از انسان كه همواره بر حالت
ثابت خودش باقى مىماند و تا انسان زنده است مثل ساير اجزايش تحليل نمىرود.
(شخصيّت فطرى انسانى).
مُخَلَّد- كسى است كه مدّت زيادى باقى مىماند.
رجل مُخَلَّد- بكسى گفته مىشود كه زود
پير نمىشود و پيرى از او بتأخير مىافتند.
دابّة مُخَلَّدَة-
حيوانى است كه دندانهاى ثناياى او نمىافتد تا دندانهاى رباعيش در آيد[2].
سپس واژه- مخلّدة- بطور استعاره در معنى هميشه باقى، و پايدار و
[1] پارهاى از افعال داراى چند مصدرند از آن جمله باب مفاعلة كه
مصدر دوّمش بر وزن فعال است مثل- قاتل، يقاتل، مقاتلة و قتال و همچنين حساب يحاسب
محاسبة و حساب- و همينطور مصدر باب تفعيل مثل فعل يفعل تفعيل و تفعلة- مثل- كمل
يكمل تكميل و تكملة- كه در زبان فارسى و سواد آموزى قبل از انقلاب باين مصادر
آگاهى نداشتهاند و پنداشتهاند مثلا يا( تق- وى- يت) ياد داد و بدينجهت آموزشياران
را بزحمت و اشتباه دچار مىكردند و حال اينكه در اينگونه كلمات حرف( ى) يكى است و
اينها مصادر دوّم باب تفعيل- هستند و تلفّظ آنها هم-( تر- ب- يت) و( تق- و- يت)
است.
[2] ثنايا دندانهاى بالا و پائين جلوى دهان است كه دو تا در بالا
و دو تا در پائين قرار دارد ولى. رباعى چهار دندان بالا و پائين است كه ما بين
ثنايا و انياب قرار گرفته و در حيوانات در سن 6 سالگى ظاهر مىشود.