و آيات وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذِينَ
خُلِّفُوا- 118/ توبه) و قُلْ لِلْمُخَلَّفِينَ- 16/ فتح).
خَالِف- عقب ماندهاى كه يا بخاطر قصور و سستى
و يا نقصان و كمبود از ديگران باز مانده و همچون متخلّف است.
و در آيه فَاقْعُدُوا مَعَ الْخالِفِينَ- 83/ توبه) در همان معنى
است.
يعنى: (با كسانى كه براى آمدن جنگ كوتاهى كردند و متخلّف شدند همراه
باشيد كه آيه بصورت سرزنش بيان شده است).
خالِفَة- ستون نهائى خيمه و چادر كه بطور كنايه
به زن نيز گفته مىشود چون در كوچ كردن از مسافرين عقب مىماند، جمع آن- خوالف-
است در آيه رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ-
87/ توبه).
وجدت الحىّ خَلُوفاً- يعنى زنان آن قبيله از مردانشان عقبتر ماندند.
خَلْف- لبه تيز تبر كه بر خلاف لبه كند آنست و
همچنين- خَلْف- يعنى دندههاى پشت كه تا زير شكم آمده
است.
خِلَاف- درختى است كه ظاهرش بر عكس منظرهاى
است كه از آن تصوّر مىشود، و يا بخاطر اينكه منظرهاش غير از حقيقت آن است.
مُخْلِف عامّ- و مخلف عامين- شتران نه (9) ساله
كه بعد از آن سنّ ديگر اسمى ندارند و همواره- بازل- خوانده مىشوند- عمر (رض) گفته
است:
«لو لا الْخِلِّيفَى
لأذنت».
يعنى: اگر خلافتم نبود اذان مىگفتم و مؤذّن مىشدم.
خِلِّيفَى- مصدر- خَلَفَ- است.
خلق
: الْخَلْق، اصلش اندازهگيرى و تدبير
و نظم مستقيم و استوار در امور