خداى تعالى گويد: وَ يَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ- 22/ كهف).
(مربوط به نظرات در باره اصحاب كهف است كه مىگويند پنج نفر و سگشان ششمينشان).
و آيه فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عاماً- 14/ عنكبوت) (نوح از هزار سال 50 كم در ميانشان درنگ كرد).
خَمِيس- جامهاى است كه درازيش پنج ذراع (در حدود 5/ 2 متر) است.
رمح مَخْمُوس- نيز همانطور است يعنى نيزهاى كه پنج ذراع باشد.
الْخَمْس من أظماء الإبل- (شش روز در ميان شتران تشنه را آب دادن).
خَمَسْتُ القوم أَخْمُسُهُمْ- پنج يك اموالشان را گرفتم.
خَمَسْتُهُمْ أَخْمُسُهُمْ- پنجمين نفرشان بودم.
خَمِيس- در ايّام هفته است يعنى پنجشنبه.
خمص
: خداى تعالى گويد: فِي مَخْمَصَةٍ- 3/ مائده) يعنى در گرسنگى كه باعث كوچك شدن و ضعيف شدن شكمشان مىشود.
رجل خَامِص- مردى لاغر اندام.
أَخْمَصُ القدم- گودى كف پا براى اينكه پوستش ضعيف و نازك است.
خمط
: الْخَمْط- درختى كه خار ندارد كه گفتهاند همان درخت اراك است (شتران خوردن آنرا دوست دارند).
خَمْطَةُ الخمر- وقتى است كه خمر ترش شده است.
تَخْمَطُ- خشمگين شد.
تَخَمَّطَ الفحل- شتر نرينه بانگ زد.