إكراه بلكه با رغبت و ميل انجام مىدهد گفته
مىشود[1].
چنانكه مىگويند:
هو مُخْتَار فى كذا- منظورشان از اين
عبارت و اصطلاح آن چيزى نيست كه مثلا مىگويند:
فلان له اخْتِيَار-
يعنى فلانى اختيار داشت زيرا- اختيار- در معنى اخير معنى برگزيدن و گرفتن چيزى است
كه برگزيننده آنرا خير مىبيند و اين غير از معنى مختار در نظر متكلّمين است.
مُخْتَار- بجاى اسم فاعل و مفعول هر دو بكار
مىرود.
خور
: خداى تعالى گويد: عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ- 148/ اعراف).
خُوَار- مخصوص صداى گاو است كه بطور استعاره
براى صداى شتر هم بكار مىرود.
أرض خَوَّارَةٌ- زمين خاكى و نرم.
رمح خَوَّارٌ- روده حيوان و صداى چهار
پايان.
خوض
: الْخَوْضُ، با دست آب نوشيدن و در آب
در آمدن و عبور كردن در آب و در كارهاى ديگر بطور استعاره بكار رفته است بيشترين
مواردى كه واژه خوض در قرآن وارد شده در باره چيزهائى است كه پرداختن بآنها مذّمت
شده است، مثل آيات:
[1] المختار ما يكون فعله بارادته، لا ما يكون ارادته، اسفار، ج
3/ 87- مختار آنچيزى است كه كارش با اراده و اختيار و گزينش خودش باشد نه اينكه
ارادهاش نباشد( به نقل از فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفى ص 295 سيد جعفر سجادى).