دستاوردها و اموال دنيوى براى پيامبران
: و در نظر آنها پستتر از آن است كه براى آنها بيمناك شوند.
خِيفَة- حالتى است كه از خوف بر انسان عارض
مىشود.
خداى تعالى گويد: فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ
خِيفَةً مُوسى قُلْنا لا تَخَفْ- 67/ طه).
يعنى: (موسى (ع) در ضميرش از تغيير حالت عصاى خويش به ترس افتاد،
گفتم مترس كه تو خود برترى).
و گاهى خيفة- بجاى خوف بكار مىرود در آيات زير:
وَ الْمَلائِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ-
13/ رعد) و تَخافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ-
28/ روم)، عبارت، كَخِيفَتِكُمْ، در آيه اخير، يعنى مثل بيم
و هراسان از يكديگر.
مخصوص كردن لفظ خيفة- به نفس و جان كه در باره آنها بكار رفته براى
توجّه باين امر است كه خوف و ترس حالتى بود كه از آنها دور نمىشد.
(يعنى: پيوسته در نقص و كمبود عقل و روانى بودند چنانكه در آغاز
تفسير اين واژه گفت- ترس نوعى نقص است).
تَخَوُّف- ظاهر شدن ترس از انسان، در
آيه أَوْ يَأْخُذَهُمْ عَلى تَخَوُّفٍ-
47/ نحل).
(آيا ناباوران به عذاب نمىانديشند كه ناگهان در حالت وحشت، و ترسشان
آنها را در ميان مىگيرد).
خيل
: الْخَيَال اصلش صورت مجرّد است مثل
صورتى كه در خواب و آئينه و دل براى انسان بفاصله كمى از دور شدن شيء محسوس و
ديدنى در ذهن متصوّر مىشود سپس اين معنى در هر امرى و شكل مصوّرى و در هر صورت
دقيقى كه مانند خيال جريان مىيابد بكار رفته است.
تَخْيِيل- هم صورت بندى و تصوير
خيالى چيزى در نفس است، و تخيّل تصوّر آن است.
خِلْتُ- در معنى- ظننت- يعنى پنداشتم و گمان
كردن كه باعتبار تصوّر خيال پنداشته شده چنين گفتهاند.
خَيَّلَتِ السّماء- آسمان بارانى بنظر
مىآيد و خيال باريدن دارد.