: دُخَان مثل- عثان- دود و غبارى است كه با لهيب
و شعله همراه باشد.
خداى تعالى گويد: ثُمَّ اسْتَوى إِلَى
السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ- 11/ فصّلت) يعنى آسمان در
آغاز خلقتش چون دود و شعله بود.
اشارهاى است به اين كه منسجم نبوده و برايش تدبير و امرى نشده بود.
دَخَنَتِ النّار تَدْخُنُ- دود آن آتش زياد شد.
دُخْنَة- هم از همان واژه و معنى است ولى بيشتر
بدودى كه بوى خوش دارد، معروف است.
دَخِنَ الطّبيخ- بوى دود خوراك را فاسد كرد و
مزهاش را تغيير داد و نيز رنگى هم از دود تصوّر شده است و گفته مىشود: شاة دَخْنَاءُ- گوسفند دودى رنگ.
ذات دُخْنَة- رنگ دود دارد.
ليلة دَخْنَانَةٌ- شب تار و دودى رنگ.
و چون اذيّت و آزار هم از دود تصوّر شده و مىگويند: دَخِنُ الخُلُق- يعنى بد اخلاق و با آزار و
اذيّت.
هدنة على دَخَنٍ[1]- يعنى آرامشى بر فساد و بىپايگى (صلح متزلزل).
[1] هدنة- يعنى آرامش و نرمى و صلح، مهادنه- هم آشتى و صلح است
زيرا يكى از طرفين گذشت و نرمخويى مىكنند. طهوى مىگويد: و لا يرعون اكناف
الهوينا- اذا خلوّ و لا ارض الهدون، يعنى وقتى بسرزمينى وارد مىشوند جوانب آرامش
و آشتى را مراعات نمىكنند. ضرب المثل فوق در باره صلحى است كه پايه و اساس درستى
ندارد و بر فساد نهاده شد.( ميدانى مجمع الامثال 2/ 383).