دوّم- حرفى كه بعد از الف وصل مىآيد حرف (ت) پس آنرا (دال) قرار
داده.
سوّم- حرفى كه بعد از حرف دوّم در- أدّارأتم- مىآيد- (دال) است آنرا
(ت) قرار داده.
چهارم- فعل صحيح العين در باب- افتعال- حرف بعد از (ت) آن بايستى
متحرّك باشد و اين جا ساكن قرارش داده.
پنجم- در- ادّارأت- كه در اصل (تدارأت) بوده حرف زائدى داخل شده و در
افتعلت چنين نيست و آن زائد داخل نمىشود.
ششم- حرف (الف) را بجاى (ع) نهاده در حاليكه (ع) نيست و (الف) است.
هفتم- قبل و بعد (عين الفعل) در افتعل دو حرف و در- ادّارأتم بعدش سه
حرف هست.
دسس
: الدَّسُ: آميختن و داخل نمودن چيزى
است در چيز ديگر با گونهاى اكراه، مىگويند:
دَسَسْتُهُ فَدَسَ- (با اكراه و بىميلى آنرا
در آميختم و آميخته شد).
دُسَ البعير بالهناء- (قطران و داروى گرى به
آن شتر ماليده شد) و گفته شده، ليس الهناء بالدّسّ[1]-
(به قسمتهائى از بدن روغن زدن كارى است ناقص و
[1] اصطلاح فوق بصورت- ليس الهن بالدّس- نيز ضبط شده هناء با
فتحه و كسره حرف اوّل يعنى قطران و داروى ضدّ عفونى سياه رنگى كه در زخمها بكار
مىبرند.
و- هنء- مصدر آن اسم است، يعنى روغن مالى تمام بدن، ولى دسّ-
ماليدن آن روغن به گودىهاى كشاله ران و زير بغل است، ضرب المثل فوق در باره كسى
بكار مىرود كه در طلب چيزى كوشش لازم را انجام نمىدهد و در كسب و كار كوتاهى
مىكند، يعنى تنها بزير بغل روغن زدن مطلوب حاصل نمىشود، و در راه طلب بايستى
كاملا كوشيد-( مجمع الامثال 2/ 186) ميدانى- آيهاى كه راغب ; در متن در
ذيل واژه- دسّ- مىآورد آيه وَ
قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها- 10/
شمس) است كه با آيه قبلش قابل توجّه است و آينده دو دسته از انسانها را منعكس
مىسازد، مىگويد- قَدْ
أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها- وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها- يعنى كسيكه نفس و جان خويش تزكيه كرد و با گناهان آئينه دلش را
تاريك ننمود. رستگار شد، و آنكه خود را در ميان پاكان قرار داد و با فريبكارى
گناهانش را مخفى نمود نااميد و ناموفّق شد.
پنهان داشتن فجور و گناهان دسيسه است كه مايه فريب ديگران است
و قرآن با دورنماى آينده چنين كسان آنها را هشدار مىدهد، ثعلب مىگويد از ابن
اعرابى در باره آيه فوق پرسيدم گفت: من دسّ نفسه مع الصّالحين و ليس هو منهم-
فرّاء- مىگويد: يعنى كسيكه نفس خويش بترك انفاق و بترك طاعت و عبادت وادار
مىكند( مجمع البحرين 5/ 70- لسان العرب- 6/ 82).