قبيل الفاظ ندامت زا و تأسّف بار معنيش
اينستكه بر شما غم و اندوه فراوانى رسيده است و آيه
ادْعُ لَنا رَبَّكَ- 68/ بقره) يعنى از او سؤال كن الدُّعَاء إلى الشّيء- تمايل و ترغيب بسوى آن چيز
است مثل آيه:
و آيه يا قَوْمِ ما لِي أَدْعُوكُمْ إِلَى
النَّجاةِ وَ تَدْعُونَنِي إِلَى النَّارِ، تَدْعُونَنِي لِأَكْفُرَ بِاللَّهِ وَ
أُشْرِكَ بِهِ- 41/ غافر).
(مؤمنين كه در دربار فرعون بموسى گرويده بود به فرعونيان گفت چرا شما
را بسوى نجات دعوت مىكنم و شما مرا به جهنّم مىخوانيد كه بخدا كافر بشوم و باو
شرك ورزم).
و آيه لا جَرَمَ أَنَّما تَدْعُونَنِي إِلَيْهِ
لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ- 43/ غافر).
يعنى: (ناگزير آنچه كه مرا بسوى آن مىخوانيد در اين دنيا و آخرت
ارزش دعوت ندارد، بازگشت ما بسوى خداست). يعنى بتها و فرعونها رفعت و ارزشى
ندارند.
دَعْوَة[1]- اختصاص بادّعاى خويشاوندى و نسب دارد و اصلش حالتى است
[1] اين واژه كه راغب ; آن را در معنى ادّعاى نسب، و
خويشاوندى مىداند با كسره و فتحه حرف( د) در دو معنى است. ازهرى مىگويد: با كسره
حرف( د) يعنى فرزندى را كه از پدر ديگرى است به خود نسبت دهى و او را چون فرزند
خود بدانى كه او را- دعّنى- مىگويند كه هم فاعل است و هم مفعول كه آن پدر ادّعائى
و نيز آن فرزند را شامل مىشود. كسائى مىگويد: فى القوم دعوة- با كسره حرف( د)
يعنى در آن قوم خيشاوندى و فاميلى است- و دعوة- با فتحه حرف( د) بمهمانى خواندن و
دعوت كردن است.
دَعَوْتُ النّاس- آنها را به ميهمانى خواندم كه بيايند و غذا
بخورند اين نظر بيشتر لغت شناسان. است مگر بعضى از آنان كه عكس اين مىگويند يعنى
دعوت با فتحه حرف( د) براى منسوب كردن ديگرى بخود و- دعوة با كسره حرف( د) براى
مهمانى. ازهرى مىگويد: الدّعى المنسوب الى غير ابيه( مصباح 1/ 236- تهذيب 2/
234).