فرق نمىكند كه كسى اين عمل يعنى دلالت بر
چيزى را منظور و هدف قرار دهد يا قرار ندهد مثل اينكه حركت انسانى را مىبيند و
مىداند كه او زنده است.
خداى تعالى گويد: ما
دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ-
14/ سباء).
(در باره تكيه دادن حضرت سليمان به عصاى خويش است كه بعد از مدّتى
موريانه (دابة الأرض) آن عصا را خورد و سليمان بزمين افتاد كه فهميدند وفات كرده
است اين رويداد دلالتى است كه قصد موريانه نبوده است ولى رخ داده و واقع شده).
دَلَالَة- مصدر است مثل- كناية و أمارة.
الدَّالُ- كسى يا چيزى است كه از او
دلالت حاصل مىشود و بدست مىآيد.
الدَّلِيل- صيغه مبالغه است مثل- عليم
و قدير- از- عالم و قادر سپس الدّالّ و الدّليل- هر دو دلالت ناميده شدهاند مثل
ناميدن چيزى بمصدر آن چيزى (مثل بجاى عادل- در ادبيات گاهى به عدل و بجاى عالم علم
و بجاى عاقل، عقل بكار بردهاند يعنى او خود همه- عدل، علم و عقل است).
دلو
: دَلَوْتُ الدَّلْوَ- آوند و دلو را در چاه رها
كردم.
أَدْلَيْتُهَا- فرستادم، نيز هست، نظر
دوّم از ابو منصور در كتاب (الشامل) است.
خداى تعالى گويد: فَأَدْلى دَلْوَهُ- 29/ يوسف).
واژه- دَلْو-
بطور استعاره براى رسيدن به چيزى نيز بكار رفته است شاعر گويد: