گفته شد- دَمْدَمَة-
اسم صوت براى زلزله است و از اين معنى عبارت
دَمْدَمَ فلان فى كلامه- يعنى (در سخنش لرزش و لغزشى هست).
دَمَمْتُ الثّوب- جامه را رنگ زدم.
الدِّمَام- رنگى كه بجامه آغشته
مىشود.
بعير مَدْمُومٌ بالشّحم- شتر پر چربى و
پيه.
الدَّامَّاء و
الدُّمَمَة- سوراخ و لانه موش صحرائى، الدّاماء- بدون حركت و تشديد ميم و الدَّيْمُومَة- يعنى دشت و بيابان.
دمي
: الدَّمُ يعنى خون كه اصلش- دمى-
است.
خداى تعالى گويد: حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ
الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ- 3/ مائده) جمع دم- دِمَاء است، و آيه
لا تَسْفِكُونَ دِماءَكُمْ- 84/ بقره) (به ستمگرى و
ناحقّ خون يكديگر نريزيد).
[1] ابن منظور مىنويسد: الدّليك طعام يتّخذ من الزبد و اللّبن
شبه الثّريد- يعنى خوراكى از شير و كره مثل- تريد و آبگوشت.
ولى جوهرى كه بزبان فارسى و اصطلاحات آن مسلّط بوده مىنويسد:
الدّليك اظنّه الذّى يقال له بالفارسى چنگال خست يعنى گمان
كنم الدّليك- خوراكى از كره يا شير كره( كه البتّه نظر راغب صحيحتر است) همانست
كه بفارسى چنگال خواست گويند كه منظور جوهرى او چنگال پنجه است. و راغب كه
مىگويد: مخلوطى از خرما و كره درست است كه بايستى با دست خورد. خلف تبريزى
مىگويد:
خوراك خرما و كره را بفارسى چنگال گويند.( صحاح- برهان قاطع-
لس).