دوّم الطير فى الهواء- پرنده در هوا صاف ايستاد و اوج گرفت.
اسْتَدَمْتُ الأمر- در آن كار درنگ
كردم.
للظّل الدّوم- سايه هميشگى است.
الدَّيْمَة- بارانى كه چند روز ادامه
دارد.
دين
: دَيْنٌ (وام و بدهى)
دِنْتُ الرّجلَ- از او وام گرفتم.
أَدَنْتُهُ- با وام دادن او را وامدار
و مقروض كردم.
ابو عبيده مىگويد: دِنْتُهُ يعنى باو وام دادم نه از او وام گرفته[2].
و دِنْتُهُ- يعنى از او وام گرفتم.
[1] مصراع شعر فوق از- ذو الرّمه- است كه در وصف ملخ مىگويد:
سألتُ حبيبى
الوصلَ منه دُعابَةً
و أعْلَمُ
أنَّ الوصل ليس يكونُ
فمَاسَ دلالًا
و ابتهاجاً و قال لى
برفقٍ مجيباً(
ما سألتَ يَهُونُ)
[2] ابن قتيبه مىگويد: دان- فعل لازم است و براى كسى كه قرض
مىگيرد بكار مىرود( هم نظر با راغب).
ابن سكيت هم همين نظر را دارد. دان الرّجل اذا استقرض فهو
دائن- يعنى قرض گرفت و قرضدار شد.
ازهرى بنقل از ثعلب مىگويد: پس- مدين و مديون- نبايد گفت
زيرا اسم مفعول از فعل لازم ساخته نمىشود و از فعل متعدّى است و اين فعل در معنى
قرض گرفتن، لازم است.
ادنته و دانيته- متعدّى است يعنى او را مديون كردم و وام
دادم. ابو زيد انصارى، ابن سكيت و ابن قتيبه و ثعلب و گروهى ديگر آن را هم لازم و
هم متعدّى مىدانند.
دنته- هم مثل- ادنته- متعدّى است يعنى باو وام دادم، اسم
فاعلش- دائن و اسم مفعولش- مديون است پس- داين- در فعل لازم قرضدار و در متعدّى
وام دهنده است.
ابن قطاع هم مىگويد: دنته- يعنى- اقرضته( به او وام دادم) و-
استقرضت( از او وام خواستم).( مصباح المنير رافعى).