responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : زندگی امام موسی کاظم نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 88

در همين حال بوديم كه پيرمردى ناشناس با اشاره ما را به سوى خود فراخواند. ما نخست ترسيديم و گفتيم شايد از جاسوسان منصور باشد؛ زيرا وى در مدينه جاسوسانى گمارده بود كه هركس به خانه امام صادق عليه السلام آمد و شد داشت گردنش را مى‌زدند؛ از اين رو، به مؤمن طاق گفتم: خود را پنهان بدار زيرا من برجانمان بيمناكم و هدف او من هستم نه تو. او خود را كنارى كشيد و من با پيرمرد رفتم تا آنكه مرا بر در خانه موسى بن جعفر عليه السلام برد و خود رفت.

در اين هنگام خدمتكار امام مرا به دورن فرا خواند ....

من از او درباره امام صادق عليه السلام پرسيدم كه آيا درگذشته است؟ فرمود: بلى از امام پس از او سؤال كردم. فرمود: اگر خدا بخواهد راهنمايى‌ات خواهدكرد.

پرسيدم: عبداللَّه مى‌پندارد جانشين پدرت مى‌باشد. فرمود: او مى‌خواهد خداوند پرستش نشود. دوباره از جانشين پدرش پرسيدم. فرمود: ان شاء اللَّه خداوند راهنمايى ات خواهد كرد. عرض كردم: آيا شما جانشين پدرتان هستيد؟

فرمود: من اين را نمى‌گويم.

من شيوه سؤال را عوض كردم و پرسيدم: آيا شما امام داريد؟ فرمود: نه با اين پاسخ امام به حقيقت پى بردم. سپس اجازه خواستم تا از او بپرسم آنچه را كه از پدرش مى‌پرسيدم. فرمود: بپرس ولى افشا نكن. زيرا افشا كردن همان، و كشته شدن همان.

من پرسشهايى از آن حضرت كردم و او را درياى از دانش ديدم. سپس عرض كردم: پيروان شما و پدر بزرگوارتان (بر اثر دسترسى نداشتن به امام خود) در گمراهى و حيرت بسر مى‌برند اگر اجازه بفرماييد موضوع را با ايشان در ميان بگذارم و آنها را به سوى شما فراخوانم. فرمود: موضوع را با كسانى كه به عقل و خرد مى‌شناسى مطرح كن و از آنان پيمان «كتمان» بگير؛ چه آنكه اگرافشا كنند كشته خواهند شد.» [1]


[1] - رجال كشى، ج 2، ص 565، رديف 502

نام کتاب : زندگی امام موسی کاظم نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 88
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست