همچنين در اينكه مراد از مناكح، مساكن و متاجر چيست و اينكه مباح
از آنها، تنها انفال است يا خمس و يا هر دو، اختلاف وجود دارد. اقوال ديگرى نيز در
اين مسئله مطرح است. قول به حلّيت و اباحۀ مطلق انفال براى شيعيان در عصر
غيبت، به مشهور نسبت دادهشده است. همچنين بر حلّيت تصرف در مثل زمين موات، ادّعاى
اجماع و اتّفاق شده است.
تصرف غير شيعه در انفال حرام است و به تصريح برخى با خريدن، احياء
و غير آن مالك آن نمىشود.
برخى تملّك براى غير شيعه را نيز صحيح دانستهاند. (2)
منابع
1 - فقه سياسى 144/9، 2 - فرهنگ فقه 734/1-733.
اراضى باير
اراضى باير: زمين غير آباد.
باير در مقابل «داير» به زمين غير آباد و خراب اطلاق مىشود. خواه سابقه
ملكيّت نداشته و در اصل موات باشد يا مسبوق به ملكيّت باشد، اما در حال حاضر غير
آباد باشد.
هركس مىتواند از راه حيازت، زمينهاى باير را تصرف و استفاده كند.
زمينهاى باير پس از حيازت و عمران به ملكيت شخص در مىآيد و حيازت بدون عمران
صرفا موجب حق اولويت مىگردد.
در مورد تملك اراضى باير توسط آحاد مسلمانان، در ميان فقها دو
نظريۀ عمده ديده مىشود:
1. حق عمومى در كسب اولويت با حيازت و كسب تملك با عمران زمينهاى
باير: بر اساس اين نظريه حيازت كننده، نيازى به كسب اجازه از كسى را ندارد و با دو
عمل حيازت و عمران، اثر اولويت و ملكيت براى عموم قابل استحصال است؛
2. حق عمومى در كسب اولويت و حق بهرهبردارى از اراضى موات بدون حق
تملك: بر اساس اين نظريه مالكيت زمينهاى باير با دولت امامت است. از فقهاى قدما،
شيخ طوسى (1) و از متأخران، بحرالعلوم (2) به اين نظريه تأكيد كردهاند.
منشأ اختلاف نظر در تملك اراضى باير، تعبيرات مختلفى است كه در
نصوص ديده مىشود، از آن جمله است: (3) الف - («من احيى ارضا مواتا
فهى له»)؛
ب - «ايما قوم احيوا شيئا من الارض او عمروها فهم
احق بها»؛
ج - «من احيى ارضا فهى له باذن الامام»؛
د - «من احيى ارضا من المسلمين فليؤد خراجها الى
الامام».
تعبير اول و دوم، مؤيد نظريه اول و تعبير سوم و چهارم مستند
نظريۀ دوم است. (4)
برخى از استادان با استفاده از مناسبت حكم با موضوع و رابطه عمل با
نتيجه و همچنين تفاوتى كه بين عمل حيازت زمين باير با عمل در زمين مملوك وجود دارد
چنين نتيجه گرفتهاند كه حيازت تنها ايجاد حق مىكند، نه ملكيت و بر اين اساس
منافاتى بين نصوص نيست؛ آنجا كه تعبير به «فهى له» شده به معناى حق اولويت است و
آنجا كه با عبارت «اذن الامام (ع)» يا شبيه آن ياد شده، مبين شرط تحصيل ملكيت يعنى
اذن امام (ع) خواهد بود. (5)