عرصۀ نظامى نشأت گرفته و بعدها در ساير عرصهها از جمله
اقتصاد، تجارت و به ويژه عرصه سياست و مملكتدارى از كاربرد زيادى برخوردار شده
است.
ريشۀ واژۀ «استراتژى» واژۀ يونانى «استراتژيا» (Strategia) به معناى
«فرماندهى و رهبرى» است. اكنون معناى ساده استراتژى عبارت است از يك طرح عملياتى
به منظور هماهنگى و سازماندهى اقدامات براى دستيابى به هدف.
از ابتداى سده بيستم با ظهور واژه «خط مشى و.
سياست ملى» در جايگاهى بين تاكتيك و سياست ملى قرار گرفت. اين
وضعيت موجب شد تا تعاريف سياست ملى، استراتژى و تاكتيك در دوران جنگ جهانى اول كه
از گستردگى زيادى برخوردار بود و كشورهاى درگير مجبور به نبرد در چند جبهه بودند
ناكارا جلوه كند.
در پاسخ به اين امر واژه و مفهوم جديدى يعنى واژه «استراتژى كلان» (strategy grand) ظهور كرد
كه در واقع به نوعى تركيب مفهوم استراتژى و سياست ملى بود. استراتژى كلان مفهومى
بود كه در چارچوب آن استراتژىهاى بخشى همچون استراتژى نظامى، استراتژى اقتصادى،
استراتژى سياسى و استراتژى تجارت كشور قرار مىگرفت.
مفهوم استراتژى در عرصۀ سياست از كاربرد زيادى برخوردار است.
كارل فون كلا. زوتيز كه از استراتژيست هاى بزرگ جهان بوده، گفته است جنگ
ادامۀ سياست به شيوههاى ديگر است. بر همين اساس در گذشته وقتى سياست تبديل
به شيوههاى نظامى شد و استراتژى لقب مىيافت و بعدها خود واژه استراتژى براى
برنامۀ سياسى كلان كشور استفاده شد.
امروزه علاوه بر فرماندهان نظامى و سياستمداران، دستاندركاران
امور تجارى، اقتصاددانان، كارفرمايان عرصه صنعت نيز داراى استراتژى هستند. حتى
افراد عادى نيز در زندگى روزانه خود از استراتژىهاى مختلف همچون كاهش هزينه، كاهش
و زن و... سخن مىگويند. البته در اينجا استراتژى به مفهوم هدف نيست، بلكه اقدامات
و برنامههايى براى نيل به اهداف از قبل تعيينشده، مىباشد. استراتژى چگونگى
دستيابى به اهداف را مشخص مىكند و به اينكه اهداف چه چيز هستند يا چه بايد
باشند، يا چگونه بايد تعيين شوند، كارى ندارد.
در واقع استراتژى يك عنصر در يك ساختار چهار بخش است: اولين بخش
اهدافى كه بايد به آنها دست يافت مىباشد. دومين بخش استراتژىهاى موردنظر براى
دستيابى به آن اهداف چگونگى تخصيص منابع براى اين منظور است. سومين بخش تاكتيك ها
به مفهوم استفاده عملى از منابع اختصاص يافته است. سومين بخش خود منابع و راهها و
روشها هستند. بر اين اساس استراتژى اغلب شكاف بين اهداف و تاكتيك هارا پر مىكند.
استراتژى اقتصادى هنرى است كه قطع نظر از روشها (تاكتيكهاى
اقتصادى) و تداركات، آرايش و پشتيبانى ها (لجستيك اقتصادى) دولت را قادر مىكند كه
برخورد خواستهاى ناهمگون و اثرگذارى و اثر پذيرى عوامل گوناگون را به خوبى بشناسد
و روشى را اتخاذ كند كه حداكثر بهرهورى از امكانات موجود را داشته و راه رسيدن به
اهداف اقتصادى از پيش تعيينشده را هموار كند. (1 و 2)