ماند كه همۀ
اعضاى آن در راه كمال بخشيدن به زندگانى و حفظ آن همكارى كنند و همانگونه كه قلب
بر اعضاى بدن رياست دارد و همۀ اعضا در مراتب گوناگون تابع آنند، در
مدينۀ فاضله نيز جنين نظامى حكمفرماست. رييس مدينه، كاملترين اعضاى آن است
و از هر صفتى كه ديگر اعضاى مدينه در آن با وى شريكند، افضل آن را دارد. رييس اصلى
مدينۀ فاضله كه پيشوا و رييس امّت فاضله و رييس تمامى معموره نيز هست، بايد
بهطور فطرى از دوازده خصلت برخوردار باشد: تندرست (كامل الاعضاء) و خوش فهم و خوش
حافظه و هوشمند و خوشبيان و دوستدار آموزش باشد، بر خوراك و پوشاك و نكاح حريص
نباشد، راستى و راستگويان را دوست و دروغ و دروغگويان را دشمن دارد، كريم النّفس و
بلندطبع، به زر و سيم بىاعتنا، دوستدار داد و دادگران و دشمن ستم و ستمگران باشد
و اراده نيرومند داشته باشد. گرد آمدن همۀ اين خصال در يك فرد دشوار است. از
اين رو، هرگاه 6 يا 5 شرط نخستين در كسى يافت شود، همو رييس خواهد بود و اگر چنين
كسى نيز نباشد، قوانين و سنتى كه رؤساى پيشين مدينه وضع كردهاند، تثبيت خواهد شد.
آن كس كه جانشين رييس نخستين مىشود، بايد علاوه بر آن شرايط كه از كودكى و بر
پايۀ فطرت در او هست، 6 شرط ديگر نيز پس از رشد در او حاصل شده باشد:
حكيم و عالم به
شرايع و سنتها و تواريخ باشد، نيروى استنباط و ابتكار داشته و در مسائل مستحدثه
نيز صاحبنظر و اجتهاد باشد و صلاح كار مدينه را تشخيص دهد، قدرت ارشاد از طريق
سخنورى داشته باشد و سرانجام، فنون جنگ را بداند و بتواند خود در عمليات جنگى شركت
كند. هرگاه فردى كه همۀ اين شرايط در او جمع باشد، يافت نشود، بلكه 2 تن
يافت شوند كه يكى حكيم باشد و ديگرى بقيّۀ صفات را داشته باشد، آن دو به
اشتراك رييس خواهند بود و اگر اين صفات در ميان چند تن پراكنده شود و آن چندتن با
يكديگر هماهنگى داشته باشند، همۀ آنان سران بزرگ مدينهاند و هرگاه حكمت در
هيچكس نباشد، با وجود ساير شرايط در فرد يا افرادى، مدينۀ فاضله بدون رييس
و در معرض نابودى است و اگر حكيمى پيدا نشود، ديرى نمىپايد كه مدينه نابود مىشود.
در برابر مدينۀ فاضله، مدينههاى جاهليّه و فاسقه و متبدّله و پالّه قرار
دارند. مدينۀ جاهليّه آن است كه اهلش سعادت را نشناخته باشند و حقيقت سعادت
به ذهن ايشان نيز نرسيده باشد و آن بر 6 قسم است: ضروريّه، بذّاله، خست، كرامت،
تغلّب و جماعيّه. ضروريّه مدينهاى است كه اهل آن به حداقل ضروريات زندگانى قناعت
كنند.
بذّاله آن است كه
اهلش گشايش را غايت زندگى شمرند. مدينۀ خسّت و شقوت آن است كه در آن، لذت
خوردن و نوشيدن و نكاح هدف قرار گيرد. كرامت (سرفرازى) مدينهاى است كه هدف مردم
آن، بزرگى و شهرت و احترام ميان ملتها باشد. تغلّب مدينهاى است كه اهل آن تلاش
كنند بر ديگران غالب آيند و كسى بر ايشان غالب نيايد. جماعيّه مدينهاى است كه اهل
آن خواهان آزادى و بىبند و باريند. مدينۀ فاسقه آن است كه آراى اهل آن،
مانند آراى اهل مدينۀ متبدله آن است كه هم ارا و هم افعال اهل آن، در گذشته
مانند آرا و افعال