فقهاى شافعى و
مالكى، استسلام را در صورتى كه مطمئن به پيروزى دشمن باشد و فرار هم ممكن نباشد
جايز دانستهاند (17).
فقهاى اهل سنت در
جواز استسلام و استأسار به حديث متفق عليه مربوط به جريان دعاة در ميثاق پيامبر
(ص) با قبيله هذيل (18) استناد كردهاند كه در اين جريان برخى از دعاة به دفاع
پرداخته و به شهادت رسيدند و برخى ديگر خود را تسليم دشمن كردند و هنگامىكه خبر
به مدينه رسيد، پيامبر (ص) عمل هيچ كدام را مردود نشمرد و تقرير پيامبر (ص) دليل
بر جواز عمل استسلام است. (19)
استصحاب در لغت به
معناى به همراه داشتن چيزى است و در اصطلاح عبارت از رعايت وضع يقينى سابق كه
بعدها در بقاى آن شك و ترديد حاصل شده است.
در مورد ماهيت
استصحاب نكات ذيل مورد توجه است:
الف - زمان متيقن و
زمان مشكوك دو تا است، ب - زمان شك و يقين ممكن است دو تا يا يكى باشد؛ ج - متعلق
شك و متعلق يقين بايد واحد باشد؛ د - شك و يقين بايد در يكزمان جمع شوند؛ ه -
زمان متيقن بايد بر زمان مشكوك مقدم باشد و الا استصحاب قهقرى خواهد شد كه حجت
نيست. (1)
استصحاب از اصول
عملى است و پيشينۀ آن از بعد مضمونى و دليلى به عصر حضور برمىگردد؛ اما
عنوان استصحاب از مصطلحات فقهاى اصولى در عصر غيبت است. نخستين بيان صريح در
اينباره بنا بر آثار به دست آمده از فقيهان اصولى، سخن شيخ مفيد (م 413 ه - ق) در
رسالۀ اصول متعلّق به ايشان است. (2)
در اينكه استصحاب،
اصل است يا اماره، ميان اصوليان اختلاف نظر وجود دارد. ظاهر كلمات اكثر اصوليان
قول دوم است؛ اما شيخ انصارى و اصوليان پس از وى، قول نخست را ترجيح دادهاند؛ چون
از نظر آنان، عمدهترين دليل اعتبار استصحاب روايات است و از آنها چنين استفاده مىشود
كه استصحاب حكم ظاهرى است كه براى مكلف هنگام شك در حكم واقعى جعل شده است. (3)
در مورد حجّيت
استصحاب اقوال مختلفى وجود دارد كه مهمترين آنها عبارتند از: 1 - حجّيت بهطور
مطلق؛ 2 - عدم حجّيت بهطور مطلق؛ 3 - حجّيت، تنها در قلمرو احكام جزيى و موضوعات
خارجى، 4 - حجّيت تنها در صورت شك در رافع يا حصول غياب؛ 5 - حجّيت در صورتى كه
دليل مستصحب، شرعى باشد نه عقلى. (4)
در كلمات اصوليان
از استصحاب به «اصل محرز» تعبير شده چون در استصحاب نوعى احراز واقع وجود