دستورهاى اسلام
جهان شمول است: (وَ مٰا أَرْسَلْنٰاكَ إِلاّٰ رَحْمَةً لِلْعٰالَمِينَ): يعنى ما
تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم. (1)
مخالفان
ناسيوناليزم عربى براى زدودن عنصر عربى از اسلام ناب، صيغۀ ايدئولوژيك اسلام
را به گونۀ شفاف مورد تأكيد قرار مىدهند كه مىتواند در قالب هر نوع زبان
قرار گيرد، همچنانكه هر نژاد و قومى ممكن است آن را پذيرا باشد.
اسلام در قالب وحى
(قرآن) و سنت و پيروان اوليه هرچند با زبان عربى آميخته بود، اما از همان ابتدا ماهيتى
جداگانه و فرا زبانى داشت. در تاريخ ملتهايى به اسلام گرويدند كه هيچگاه زبان
عربى را فرا نگرفتند و با وجود اشباع از تعاليم اسلامى، با زبان عربى فقط به مقدار
قرائت قرآن و اداى فرايضى كه مىبايد به زبان عربى به جا آورده شود، آشنا شدند.
(2)
منابع
1 - انبياء / 107؛
2 - فقه سياسى 87/10.
اسلام پيشرو در
انديشۀ دينى
در بطن جامعۀ
اسلامى گروهى هستند كه نوسازى و نوانديشى را نهتنها مخالف اسلام نمىانگارند،
بلكه آن را از هر ضرورتى حياتى تر و لازمتر مىشمارند.
گروهى ديگر اسلام
را در چارچوب تعاليمى چند در زمينۀ اخلاق و عبادات محصور دانسته و دنياگرايى
را خارج از تعاليم اسلام و محول به انسان شمردهاند.
گروه اول،
مدرنيستهاى جديد اسلامى هستند كه نصوص قرآن و سنت را در چارچوب تاريخ و وابسته به
زمان صدور آن قبول دارند و مفاد آن دو را براى شرايط خاص نسل اول اسلام معتبر و
قابل اجرا مىدانند و قرائت جديد اسلام را ناشى از گفتمان جديد هر نظريه پرداز با
متون و نصوص اسلامى مىانگارند كه به مقتضاى شرايط جديد، معرفت نوى را مىآفريند و
راه جديدى را پيش روى مسلمان معاصر باز مىكند.
هر دو گروه، اسلام
واقعى را در چارچوبى محدود و كوچك و غير قابل تسرى به دنيامدارى زمان خود پنداشتهاند،
با اين تفاوت كه گروه اول دنيامدارى را از غرب بهطور دربست پذيرفتهاند و گروه
دوم تحت عنوان گفتمان دينى و معرفت جديد حاصل از ديالكتيك بين نصوص قديم و شرايط
جديد، به دنياى جديد راه يافتهاند.
هر دو گروه به دليل
نوعى وابستگى به گذشته عليرغم تفاوتى كه در اين وابستگى بين ديدگاه دو گروه وجود
دارد نمىتوانند پايبند به مدرنيزم به مفهوم جديد آن باشند چراكه مدرنيزم در مفهوم
غربى بهطور كامل جدا از سنتگرايى و پايبندى به گذشته است و مدرنيته نفى هر نوع
گمان به استمرار گذشته و سنت را همراه دارد و بدون گسستن مطلق از باورها و سنتهاى
گذشته تحقق ناپذير است.
گروه سوم با طرح
نظريۀ قبض و بسط شريعت در حقيقت، ماهيت دين را در شرايط ساده و پيچيده، به
دو صورت قبض و بسط تفسير مىكنند كه به تناسب سلسلهمراتب مختلف ساده و پيچيده مىتوان
براى هر كدام از دو حالت قبض و بسط اشكال مختلف فرض كرد.