موجود زمان تعيين
مىكند و به اين ترتيب، دين در بستر شرايط زمان ضمن انبساط، خود مدرنيزه هم مىشود
و قابليت انبساط دين، زمينۀ نوآورى و مدرنيزم را فراهم مىكند و به دليل
استعداد و آمادگى كه در ماهيت دين براى انبساط وجود دارد، پديدههاى نو و نوسازى
دين، بدعت «و ادخال ماليس من الدين فى الدين» محسوب نمىشود.
در اين نگاه اجتهاد
و فقاهت در حقيقت در شناخت مبانى، اصول و ابزارهاى جديد زندگى متمركز مىشود كه
بايد به جريان بسط دين كمك كرده و شريعت را قابل انطباق با شرايط زمان كند.
منبع
فقه سياسى
197/10-195.
اسلام و زبان عربى
نكتهاى كه موافقان
و مخالفان ناسيوناليزم عرب درباره آن بحث كردهاند، رابطۀ اسلام و زبان عربى
است كه گروهى از اين رابطه دليلى بر انديشۀ سياسى ناسيوناليزم و گروه ديگرى
از آن دليلى بر تئوريزه شدن نصوص عربى و اسلامى شدن به معناى تحت تأثير اسلام قرار
گرفتن، برداشت كردهاند.
از يكسو اسلام با
زبان عربى ابلاغ (1) و سپس در سراسر جهان انتشار يافت و بيشتر ملتهاى مسلمان شده
به جز بخشى از دار الاسلام بزرگ مانند ايران و شبهجزيره هندوستان كه به زبان و
فرهنگ بومى خود باقى ماندند، زبان و فرهنگ عربى را به عنوان زبان ملى پذيرفتند و
به تدريج دارالعرب به موازات دارالاسلام از شبه جزيرة العرب پا فراتر نهاده و بخش
عظيمى از آسيا و آفريقا را فراگرفت.
هرچند مهاجرت
بوميان عرب جزيرة العرب به قلمروهاى جديد متصرفات خلافت اموى و عباسى در اين
استعراب مؤثر بود، اما مسلمانان جديد همواره بين اسلام و زبان و فرهنگ عرب تلازمى
مىديدند كه آنان را با قبول اولى به پذيرش دومى وادار ميكرد. به عقيدۀ
ناسيوناليست ها اين تعامل تاريخى بدان دليل بود كه اسلام ماهيتا يك جنبش عربى به
شمار مىآيد و مسلمان شدن به معناى، عرب وار زندگى كردن تلقى مىشد.
اين نظريه مؤيد آن
گروه از ناسيوناليست هاى عرب است كه قوميت عربى را به مفهوم زبانى نه نژادى تفسير
مىكنند و به هر حال از اين فرايند تاريخى به برترى زبان عرب و سيادت امتى كه به
اين زبان وفادار هستند، مىرسند.
به عقيده اينان،
انتشار اسلام بهطور طبيعى هويت جديدى را به وجود آورد كه هرچند فراتر از نزاد
بود، اما نوعى ناسيوناليزم متكى بر زبان تلقى مىشد.
از ديد مخالفان
ناسيوناليزم عربى بررسى رابطه اسلام با زبان و اقوام عرب، خود دليل بر نفى
ناسيوناليزم از ديدگاه اسلام است. زيرا اسلام انديشه و هويتى را مطرح كرده بود كه
هر انسانى با هر خصوصيت نژادى و ويژگى زبانى و فرهنگى مىتوانست خود را در قلمروى
آن قرار دهد و هرگز اختصاص به زبان خاص نداشت و استعراب اقوام غير عرب بيش از آنكه
به ناسيوناليزم عربى ارتباط داشته باشد، به قدرت سياسى و نظام حاكم مربوط مىشد.
(2)