قرآن در اين زمينه
هرنوع مداخلۀ قهرآميز براى تحميل عقيده را منع كرده است:
1(. لآ إكراه
فى الدّين قد ثبيّن الرّشد من الغىّ)(6) (هيچ اجبارى در
دين نيست؛ در حالى كه راه هدايت از راه گمراهى تعيينشده است)؛
2. (فذكّر انّما
انت مذكر لست عليهم بمصيطر)(7) (تا مىتوانى
يادشان بياور كه تو يادآورنده هستى و بر آنها مسلط و فرمانروا نيستى).
واژه مصيطر و
مصيطرون (8) كه در قرآن آمده به معناى مراقب و مسلط و اختياردار تفسير شده است؛ كه
اغلب در موردى به كار برده مىشود كه كسى به خوداجازه و حق مراقبت از ديگرى و
دخالت در امور او را مىدهد.
مصيطر در لغت به
احوال نويس گفته مىشود و كسيكه دخالت در امور ديگران مىكند در حقيقت براى خود
حقى در مورد مراقبت از ديگران قائل مىشود و اين حالت در مورد ملتها نوعى نقض
آزادى، استقلال و حق حاكميت محسوب مىشود.
3. (و ما انت عليهم
بجبّار)(9) (تو بر
آنها حاكم قهرى نيستى).
كلمه جبار به
فرمانروايى گفته مىشود كه به زور و قهر اراده خود را بر ملتى حاكم گرداند، و جبار
بودن كسى در مورد ملتى، به معنى آن است كه آن ملت را از آزادى، استقلال و حاكميت
محروم كند؛
4. (يٰا أَيُّهَا اَلنّٰاسُ إِنّٰا خَلَقْنٰاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثىٰ وَ جَعَلْنٰاكُمْ شُعُوباً وَ قَبٰائِلَ لِتَعٰارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اَللّٰهِ أَتْقٰاكُمْ) (10) (هان! اى مردم! ما شما را از يك انسان
مرد و يك انسان زن آفريديم و شما را به صورت ملتها و گروهها قرارداديم تا همديگر
را بهتر بشناسيد، ارزشمندترين شما در پيشگاه خدا پرهيزكارترين شما است)، در اين
آيه بر برابرى ملتها و نفى هرگونه تبعيض خارج از محدوده تقوى تأكيد شده، و برترى
پرهيزكاران نيز نه به معناى تبعيض، بلكه به مفهوم آن است كه اينان برخوردار از
حقوق و مزاياى قانونى هستند، زيرا كه قانون، عدالت و حق را رعايت كردهاند.
5. قرآن هر نوع
عامل جز اراده آزاد و تصميمگيرى مستقل در گرايش به عقيده را نفى كرده است: (وَ لَوْ شٰاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي اَلْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً أَ فَأَنْتَ
تُكْرِهُ اَلنّٰاسَ حَتّٰى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ) (11). (اگر پروردگارت مىخواست كه همۀ
مردم زمين ايمان مىآوردند، آيا تو مردم را وادار مىكنى كه مؤمن شوند؟).
تنها راه نفوذ در
اراده ملتها «بلاغ مبين» (12) و «گفتار حق» (13) و «ارائه
بينات» (14) و منطق و استدلال (1) است.
اصل برابرى دولتها
از ديدگاه قرآن:
در مورد آزادى، استقلال
و حاكميت دولتها نيز، آيه زير قابل تعمق و مطالعه است:
(وَ مٰا جَعَلْنٰاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً وَ مٰا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ) (16) (ما ترا بر آنها نگاهبان قرار ندادهايم
و نه تو وكيل آنها و عهدهدار امورشان هستى).
با دقت در مفهوم
حفيظ كه تن دهنده نوعى قيموميت از يك سو و عدم توانايى در استيفاى حقوق از سوى
ديگر است، و نيز در معناى وكيل كه معمولا در مواردى كه كسى از جانب ديگرى عهدهدار
مسئوليت و يا استيفاى حقى مىشود، معلوم مىگردد كه در اين آيه آزادى، استقلال و
حاكميت ملتها به نوعى مورد تأئيد قرارگرفته است و تا ملتى خود تصميم نگرفته ديگرى