بينالمللى در يك مقياس جهانى خود فصلى از مهمترين مسائل وحدت و
همبستگى در اسلام به شمار مىرود.
بىشك مسئلۀ همزيستى ملتها و پيوند و ارتباط جامعهها بر
اساس صلح و سازش عادلانه در طول تاريخ بشر كه صفحات آنرا حوادث خونين جنگها و
كشتارها و خونريزىهاى وحشتناك پر كرده است، از مهمترين مسائل حياتى و بزرگترين
مشاكل زندگى بوده كه اسلام با اهتمام هر چه بيشتر بدان پرداخته است؛ (8)
ل - اسلام در روابط بينالمللى صلح را به عنوان اصل اولى و زير
بناى حقوق بينالمللى پذيرفته و ملل جهان را به اصل همزيستى مسالمتآميز و صلح
جهانى دعوت كرده است. آيات مذكور مىتواند دورنمايى از چگونگى اين دعوت انسانى را
براى ما ترسيم كند. (9)
امارت فرمان راندن است و در فرهنگ سياسى اسلام به حكم امام، امير و
فرمانروا گفته مىشود.
مسئوليت اين منصب به حدى است كه رسول خدا (ص) به يارانش فرمود:
اگر خواستيد براى شما خبر مىدهم كه امارت چيست؟ سپس فرمود: اولها
ملامه و ثانيها بذامه و ثالثها عذاب يوم القيمه إلا من عدل. (1) يعنى: مرحلۀ
نخستين امارت و فرمانروايى سرزنش است و دومش ندامت و سوم عذاب خدا؛ مگر آنكه
عادلانه رفتار كرده باشد.
و نيز فرمود: نعم الشىء الاماره لمن اخذها بحقها و لها. (2) يعنى:
چه نيكو عملى است امارت، براى كسى كه آن را به حق بدست مىگيرد و از راه حلال
اعمال مىكند.
در خطبۀ 40 نهجالبلاغه مىخوانيم:
و انه لابد للناس من امير بر أو فاجر يعمل فى امرته المؤمن و يستمتع
فيها الكافر. يعنى: ناگزير مردم نيازمند به اميرند و يا نيكوكار و يا
زشتكار، به نحوى كه در حكومت او مؤمن توانايى كار و تلاش براى زندگى پيدا كند و
كافر در سايه آن به آسايش برسد.
اميرالمؤمنين لقبى بود كه از زمان خليفه دوم رايج شد (3) و در نامههاى
«أ اقنع من نفسى بان يقال امير المؤمنين و لا اشاركهم فى مكاره
الدهر»، (4) «يا بنى عبدالمطلب الا الفينكم تخوضون دماء
المسامين خوضا تقولون قتل امير المؤمنين» (5) و «هذا ما امر
به عبدالله على بن ابى طالب امير المؤمنين فى ماله ابتغاء وجه الله» (6) از
نهجالبلاغه در مناسبتها مختلف آمده است.
گرچه در اصطلاح عرف شيعه، امام به ائمه معصومين (ع) اطلاق مىشود؛
ولى امام به كسى گفته مىشود كه در عمل زمام امور را به دست گرفته و رهبرى امت در تمامى
شؤون توسط او انجام شود. گاه زمامدارى و رهبرى امور، بر اساس حق و عدالت است؛ و
گاه به صورت باطل و ظلم. چنانكه امام صادق فرمود: