همگى به امامت فاضل قائل بوده، و امامت مفضول را انكار مىكردهاند.
در نگاه آنان، افضل براى امامت كسى است كه خود را براى خروج آماده كند و مردم را
به جهاد فراخواند و چنين كسى احق به امامت است. در ديد محكمه، امامت منحصر به
خاندان و قوم ويژهاى نيست و مردم از اين نظر برابرند. بهطوركلى از سده نخست هجرى
در ميان بيشتر جناحهاى فكرى مسلمانان كه امامت و خلافت را به نص نمىدانستند،
آراى گوناگونى درباره شرايط احراز امامت مطرح مىشد و در اين بين، محكمه از نخستين
گروههايى بودند كه امامت را در قبيلۀ قريش محدود نكرده، هركس را - از هر
تيرۀ قومى - كه به كتاب و سنت عالم، و به آن دو قائم بوده باشد، براى امامت
صالح مىشمردند.
اصل در گزينش امام نزد محكمه، شوراست، اما درباره اينكه شورا با
حضور چه كسانى و چندين تن محقق مىگردد، اختلاف است، گاه حتى عدد دو مطرح شده است.
در برخى جوامع اهل تحكيم، نفوذ سران در انتخاب تأثيرى تعيينكننده داشته است؛ به
عنوان نمونه مىتوان به نقش عبيدة بن هلال در جريان بيعت با قطرى بن فجائه در
اردوگاه ازارقه اشاره كرد.
سنت استخلاف به شيوه ابو بكر نيز در ميان محكمه نمونههايى تاريخى
دارد و از آن جمله مىتوان به استخلاف ابن ماحوز از سوى نافع بن ازرق از ازارقه، و
استخلاف دعامۀ شيبانى از سوى بهلول بن بشر امام صفرى بلاد جزيره اشاره كرد.
پرسش ديگر در نظريههاى امامت محكمه آن بود كه امام در چه شرايطى
از منصب خود خلع خواهد شد؛ مسئلهاى كه هرگز به جد در ديگر مذاهب اسلامى مطرح
نبوده است. محكمه نهتنها در مقام نظر، امام را در صورت تخطى از حدود شريعت مستوجب
خلع و گاه قتل دانستهاند، بلكه در عمل نيز امامت هاى تاريخى ايشان همواره با
نمونههايى از خلع مواجه بوده است. به عنوان نمونه، در امامت كوتاه مدت ازارقه،
خلع قطرى از سوى عبد ربه و هواداران او تاريخ اين فرقه را دگرگون كرد؛ در اردوى
نجدات، رؤساى بكر بن وائل كه پارهاى عملكردهاى نجدۀ بن عامر آنان را
ناخرسند كرده بود، شورشى برپا كرده، نجده را به قتل رسانيدند و ابو فديك از بنى
قيس بن ثعلبه را بر مسند امامت نشانيدند و در محيط صفريه، بربران طنجه كه از سيرت
امام خود ميسره ناخشنود شده بودند، به قتلش رسانيدند و با رييسى ديگر به نام خالد
بن حميد زناتى بيعت كردند.
اينكه امامى به سبب ناتوانى، از امامت مستعفى شود، بدون آنكه برائت
و خلعى در ميان باشد، تنها نمونههايى اندك در تاريخ محكمه داشته است، از جمله
بايد به نمونهاى در امامت نجدات اشاره كرد كه در آن، اردوى بكر بن وائل در 66 ق /
688 م، ابوطالوت را كه به نظر مىرسد در آن هنگام مردى كهنسال بود، بر آن داشتند
تا از رياست كناره گرفته، با نجدة بن عامر بيعت كند.
از جمله آثار عالمان محكمه در مباحث نظرى امامت، مىتوان چند اثر
يافت نشده از ابو بكر بردعى و كتاب الامامه از ابو القاسم حديثى را برشمرد.