جانشينى اشاره كردهاند. در منابع امامى، به عنوان ادلۀ نقلى
بر اين امر، به احاديث مشهورى چون حديث غدير، حديث ثقلين و حديث منزلت استناد شده
است كه اصل صدور آن مورد تأييد قاطبۀ عالمان اهل سنت قرار داشته، و تنها
اختلاف با ايشان، در تفسير و برداشت از آنها بوده است. در اين ميان ويژگى اماميه
نسبت به شيعيان بترى و برخى ديگر از گرايشهاى زيدى، در آن است كه تنها امام بر حق
پس از رسول اكرم (ص) را حضرت على (ع) دانسته، و هرگونه اقدام در جهت سلب اين حق را
اقدامى ظالمانه قلمداد كردهاند.
گفتنى است كه به عنوان يك حقيقت تاريخى، اماميه نيز در اين امر كه
حضرت على (ع) خود با 3 تن خليفه دست بيعت داده، و به عنوان چهارمين خليفه - اگرچه
با اكراه - منصب خلافت را پذيرفته است، ترديدى روا نداشتهاند؛ اما ايشان اين
عملكرد را بر مبناى اصل تقيه و رعايت مصالح امت اسلامى، تفسير كردهاند. اين
ديدگاهها، در طول تاريخ اين مذهب، به عنوان مواضع نهادين اماميه در باب امامت،
تكرار و تبيين شده، و در كتب پرشمار اين مذهب در باب امامت به ثبت رسيده است.
نظريۀ امامت، به عنوان اصلىترين مميزه در فضاى اعتقادى
اماميه گسترش بسيار پيدا كرده، و به تبيين باورهايى پيرامون آن انجاميده است.
اماميه در سدۀ دوم قمرى، به ويژه بر پايۀ تعاليم امامان باقر و صادق
(ع)، بر اصولى ثابت در نظام اعتقادى خود وفاق يافتند كه اهم آنها را مىتوان در
اين چند جمله خلاصه كرد: تا مكلفى بر زمين است، زمين از حجت خداوند خالى نمىتواند
بود و اين حجت، گاه امامى ظاهر و گاه امامى غايب و پنهان از انظار است كه به هر
تقدير، اثر وجودى خود را در جهان خواهد بخشيد؛ اين حجت بدون ترديد امامى معصوم است
كه گناه و خطا در او راهى ندارد؛ امامان را جز خداوند برنمىگزيند و مردمان از
طريق نص بر امامت ايشان آگاهى مىيابند؛ و طاعت و پيروى از اين امامان، بر همگان
فرضى الهى است و تخلف از آن موجب گمراهى خواهد بود.
امامان دوازدهگانه (ع) به نام، نزد اماميه شناخته شدهاند و
پيروان اين مذهب با وفات امام حسن عسكرى (ع)، امام يازدهم در 260 قمرى (374)، دوره
حضور ائمه را پايان يافته شمرده، و وارد عصر غيبت شدهاند. بر اين اساس، امام
دوازدهم (ع) كه از 260 قمرى، بر جايگاه امامت قرارگرفته است، با برخوردارى از عمرى
دراز، به گونهاى نهان از انظار به مهمات امت رسيدگى مىكند و با فراهم آمدن شرايط
ظهور در آخر الزمان (زمانى نزديك به قيامت)، ظهور كرده، با شكست دادن قدرتهاى
جائر، جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد. (1 و 2)
منابع
1 - دائرة المعارف بزرگ اسلامى 176/10-158؛ 2 - فقه سياسى
170/8-150.
امان
امان: قرارداد ويژه ميان مسلمان و كافر حربى.
امان، دادن تأمين جانى، مالى يا ناموسى - بر حسب قرارداد - از سوى
مسلمان به كافر حربى در پاسخ به درخواست او است. (1) به درخواستكننده امان
«مستأمن» گويند و از آن در باب جهاد بحث شده است،