اواخر سدۀ
سوم قمرى پيشتر نمىرود - حاكى از آن است كه اعتقاد قطعى به اين اصل، همراه با 4
اصل نظرى ديگر اساس سنجش اعتقاد نسبت به مذهب معتزله قلمداد مىشده است. اين موضوع
توسط قاضى عبدالجبار نيز كه اثرى جامع دربارۀ اصول پنجگانۀ اهل اعتزال
نگاشته، مورد تأييد و تأكيد شده است.
امر به معروف و نهى
از منكر در احكام و شرايط و مراتب خود حاوى بحثها و اختلافهاى بسيار بوده است كه
به اهم آنها اشاره مىشود:
الف - نزد معتزله:
دادههاى موجود حاكى از آن است كه در كلام مشايخ سلف معتزله، امر به معروف مطلقا
واجب قيد شده بود و نخستين بار ابو على جبّايى معروف را به واجب و مستحب تقسيم كرد
و امر به نوع اول را واجب، و امر به نوع دوم را مستحب دانست. او در مورد منكرات،
به چنين تقسيمى قائل نشد. قاضى عبدالجبار اين قول را برگزيد و آن را اينگونه تقرير
كرد كه امر تابع مأموربه است و متصف به صفتى زايد بر آن نيست؛ امر به واجب، واجب،
و امر به مستحب، مستحب است؛ اما همه منكرات متصف به قبحند و نهى از آنها يكسره
واجب است. در ظاهر بعد از اين، تنها ابو القاسم بلخى كه از معتزليان بغداد بود و
در باب احكام پنجگانۀ تكليفى، نظرياتى خاص داشت، بر قول اسلاف پاى فشرده
است.
معتزله به اتفاق بر
آنند كه وجوب امر به معروف و نهى از منكر مستند به كتاب، سنت و اجماع مسلمانان
است؛ و به عبارت ديگر، دليل وجوب آن سمعى است.
اما ابو على جبايى
كوشيد تا با توسل به قاعدهاى كه از آن به «احسان» تعبير مىكرد، حكمى عقلى براى
وجوب آن تمهيد كند. اين كوشش، از سوى فرزند او ابو هاشم جبايى جز در مورد يكى از
مصاديق نهچندان با اهميت آن، مورد مخالفت قرار گرفت. قاضى عبدالجبار نيز گرچه در
كتاب «المختصر فى اصول الدين» نهى از منكر را مشمول حكم عقل دانست، در شرح الاصول
الخمسه نتوانست از نقد نظر ابو على و رد ادعاى او خوددارى كند. به نظر مىرسد كه
بحث ممتع قاضى عبدالجبار، محاكمهاى منصفانه و فصل الخطابى بين آراى ابو على از يكسو
و ابو هاشم و ديگران از سوى ديگر تلقى شده، و نقطۀ پايانى بر منازعه در اين
باب نهاده باشد.
معتزليان اتفاق نظر
دارند كه وجوب امر به معروف و نهى از منكر كفايى است، نه عينى. از اين رو، شمول
موجود در برخى گزارشها ناظر به عموم حكم خواهد بود، نه عينى بودن آن.
در بيان معتزله،
تفاوت ماهوى ميان امر به معروف و نهى از منكر آن است كه در اولى، تنها امر كردن و
ايجاد انگيزه عمل به معروف كافى است و اجبار شخص و تحميل بر او لازم نيست؛ اما در
دومى چنين نيست، و آنجا كه شرايط مهياست، تنها دعوت كفايت نمىكند. از اين نظرگاه
(به موازات آيات و احاديث)، مراتب نهى از منكر را، مىتوان چنين تشخيص داد: تنفر
قلبى، منع زبانى، ممانعت عملى، و سرانجام رودررويى و پيكار مسلحانه.
معتزله همواره بر
اين باور بودهاند كه دست يازيدن به شمشير، آنجا كه مراتب آسانتر، مؤثر واقع
نشود، امرى ناگزير، و بر همۀ مسلمانان واجب است. در اين مورد، جز از اصم
خلافى نقل نشده است. آنان بر اين باور خود، در طول تاريخ، سرسختانه پاى فشرده، و
در