مسيرى بدون بازگشت است. وقتى آزادانه پذيرفته شد، مرحلۀ عمل
به احكام آن مىرسد. هيچكس حق ندارد از زيربار مسئوليتهاى دينى شانه خالى كند و
بىدليل دين انتخابشدهاش را ترك كند. در اين صورت، مجازاتى براى او در نظر گرفته
مىشود، كه در همۀ اديان الهى وجود دارد. (13)
دين در ذات خود مجموعه قوانينى دارد كه با قبول آن دين، قوانين آن
نيز، لازمالاجرا مىشوند. قوانين اصيل فردى و اجتماعى كه پايه و اساس يك اجتماع
خوب را تشكيل داده، و بر همين اساس، به اجراى قوانين، نظارت ورزيده، به صحت اجراى
آن در جامعه، به عنوان يك روش برتر همت مىگمارد زيرا سرپيچى از اين قوانين به
آزادى اجتماعى، قوانين حقوقى و... يك اجتماع لطمه مىزند.
در هر جامعۀ كوچك و بزرگى كه قانون يا قانون كارآمد و خوب،
وجود نداشته باشد هرج و مرج و فساد رواج خواهد يافت. انسان، حتى در زندگى فردى و
در خلاء هم كه زندگى كند، بىنياز از حضور قوانين فردى خاص خود نيست. قوانين و
اوامر دين اسلام به شكل زير تقسيم شده و محدوديتهايى را با خود به همراه مىآورند،
شامل: حلال، حرام، مستحب، مباح و مكروه.
حرام تنها نبايد و عدم جواز بىچون و چراى دين است كه همه بايد به
آن پايبند باشند، فرار از تكليف و قانون مجازات دارد و فرار از دين مجازاتى
بزرگتر، لازم نيست افراد تكتك احكام دين را به عقل ناقص خود مطابقه داده و به
صورت دلخواه به برخى از آنها عمل كنند، يا اينكه در صدد توجيه احكام آن برآيند.
بلكه بايد تنها براى فهم بيشتر آن تلاش كنند. همۀ اين احكام
و قوانين، براى تحقق نظم، عدالت و آرمانهاى اخلاقى در نظام اجتماعى است.
همۀ افراد موظف به رعايت حيثيت اجتماعى قوانين و احكام دين هستند. اين قضيه
ربطى به مقولۀ كلان آزادى ندارد.
هر كس حق دارد هرطور كه مىخواهد آزادانه تصميم بگيرد و در زندگى
خصوصى اش در آزادى كامل به اموراتش بپردازد.
هيچكس حق دقت در اسرار مردم را ندارد و نبايد در امور آنها تجسس
كند. به عنوان مثال، اگر كسى در خلوت روزهاش را بخورد، مجازات قانونى ندارد، اما
همين حركت در اجتماع مردم با مجازات سختى رو به رو است. زيرا اجتماع بايد كنترل
كنندۀ رفتار افراد و نمونه و الگو باشد. قبح گناهان در آن ريخته نشود تا
جنبۀ سازندگى آن، حفظ شود.
آسيبشناسى ماهيت آزادى در جامعه
آزادى در زبان سياسى مردم مدتى همراه با شعارها و نظرياتى شاعرانه
و با مراعات نظيرهايى فراوان در ساحت تخصصى علم سياست مطرح مىشد. اكنون وقتى به
واژگانى چون آزادى احزاب، آزادى قلم، آزادى بيان، آزادى عقيده و آزادى... دور از
هياهوى تعصبات خاص زمان اين سياستها، مىپردازيم آيا حاصل جمع همۀ اين
شعارها، جز يك مورد مىشود كه مىتوان آن را آزادى بالفعل انديشه ناميد. زيرا
آزادى انديشه مقولۀ بالقوهاى است كه بهتنهايى كاربردى ندارد. از اين رو
بايد آن را از حالت بالقوه به بالفعل تبديل كرد. فعليت آن نيز مىتواند، گفتارى يا
نوشتارى يا مفهومى باشد. از اين رو آزادى بيان و قلم در ماهيت يكى هستند.