در حال فتح، موات بوده است. اين زمين ملك امام (ع) است (5) همچنين
اگر مسلمانان بدون جنگ بر آن دست يافته باشند؛ (6)
3. اگر مسلمانان با كفار بر سر زمين فتح شده صلح كنند؛ بدين صورت
كه زمين از آن كفار باشد و آنان در مقابل بخشى از محصول آن را بر حسب تعيين امام
يا نايب وى، به دولت اسلامى بپردازند، زمين بر ملك صاحبانش باقى مىماند، اما اگر
صلح بدينگونه باشد كه زمين از آن مسلمانان باشد و كفار، حق بهرهبردارى از آن را
داشته باشند، زمين حكم صورت اول را دارد. (7)
اختصاص رقّيّت ابتدايى به كافر حربى: از ميان انسانها، تنها كافر
حربى را مىتوان ابتدا به بردگى گرفت و به بردگى گرفتن غير كافر حربى از ابتدا
جايز نيست. (8)
اموال اهل حرب: مال كافر حربى مانند جان او حرمت ندارد. بنابراين،
آنچه از اموال وى به دست مسلمانى بيفتد با قصد تملك، ملك گيرنده آن مىشود، اما
بايد خمس آن را بپردازد. (9) البته اگر به صورت امانت در اختيار مسلمانى
قرارگرفته، رد آن بر وى واجب است. (10)
گرفتن ربا از حربى: بنا بر قول مشهور بر مسلمان جايز است از كافر
حربى ربا بگيرد، ولى ربا دادن مسلمان به حربى جايز نيست. (11)
فروش سلاح به اهل حرب: فروختن سلاح به كفار حربى در حال جنگ با
مسلمانان يا در غير حال جنگ به انگيزه كمك و تقويت آنان عليه مسلمانان و به نظر
برخى مطلقا حرام است. (12)
امان دادن به اهل حرب: مسلمان مىتواند به كافر حربى امان دهد.
(13) پس از امان جان و مال او محترم است و تعرض به آنها جايز نيست. (14)
صلح با حربى: قرارداد صلح و آتش بس با اهل حرب، به هر نحو كه امام
(ع) صلاح بداند جايز است (1) در اين صورت جان و مال آنان محترم خواهد بود. (16 و
17)
منابع
1 - جواهر الكلام 46/21 و 231؛ 2 - همان / 126-122؛ 3 - همان
229/24؛ 4 - همان 222/21؛ 5 - همان / 170-157؛ 6 - همان 116/16؛ 7 - همان
171/21-174؛ 8 - همان 89/34؛ 9 - همان 8/38؛ 10 - همان 124/27؛ 11 - همان 382/23؛
12 - همان 28/22؛ 13 - همان 96/21؛ 14 - همان / 103؛ 15 - همان / 295-29؛ 16 -
همان / 313؛ 17 - فرهنگ فقه 763/1-765.
اهل حل و عقد
اهل حل و عقد در لغت به معناى معتمد مردمان است يعنى كسانىكه
سررشتۀ كارى را در دست دارند؛ كسانىكه زمام كار به دست آنهاست.
منظور از اهل حل و عقد و يا اهل اجتهاد و يا خبرگان (همۀ اين
اصطلاحات را قاضى ابو يعلى در كتاب الاحكام السلطانيه آورده است) (1) كه امام و
خليفه را برمىگزينند افراد برجستهاى هستند كه به علم و عدالت و امانت و صداقت
صاحبنظر و خبره بودن در ميان مردم اشتهار دارند (2).
يكى از راههاى تعيين خليفه، مراجعه به شوراى اهل حل و عقد است به
اين معنا كه جمعى از فضلا و زعماى قوم برگزيده شوند (توسط خليفه قبلى يا مردم) تا
سرنوشت رهبرى جامعه را تعيين كنند، آنچنانكه در