نسبت به شكلها، حركتها، جهتها و عوامل گوناگون يكسان نيست. حركت
او به سمت كمال است و اين جوشش و خيزش، ريشه در فطرت او دارد و اين خصلت بهطور
همگانى در عموم انسانها ديده مىشود (يٰا أَيُّهَا
اَلْإِنْسٰانُ إِنَّكَ كٰادِحٌ إِلىٰ رَبِّكَ كَدْحاً
فَمُلاٰقِيهِ)؛ (2)
ج - گرچه انسانها بخشى از شخصيت خود را از عواملى مىگيرند كه در
زندگى و جامعه او نقش دارند ولى بخش ديگرى از شخصيت انسانها كه حايز اهميت است،
ريشه در سرشت آنها دارد و همۀ انسانها اين سرمايۀ عظيم را از خدا
گرفتهاند (وَ نَفَخْتُ
فِيهِ مِنْ رُوحِي) (3) و
انسانها قبل از آنكه شخصيت و وجدان اكتسابى را به دست آورند، شخصيت و وجدان فطرى
را از پيش داشتهاند و همۀ انسانها در اين خصيصه مشتركند؛
د - تفاوت بينشها و اختلاف عقيدهها گرچه در ميان انسانها فاصله
انداخته است و از اين رهگذر گروه بندىهاى زيادى دامنگير انسان شده، ولى اينگونه
فاصلهها، حتى مرز حق و باطل نيز هرگز انسانها را از طبيعت همگون انسانى خارج
نكرده است (وَ مٰا كٰانَ اَلنّٰاسُ إِلاّٰ أُمَّةً وٰاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا)؛ (4)
ه - به همانگونه كه اشتراك در خصايص اكتساب انسانى پايههاى وحدت
بشرى، عوامل تشكل، تعاون و همكارى است، همگونى در خصايص طبيعى و فطرى مشترك نيز مىتواند
انگيزه اصيل و نيرومند در جهت مشاركت و هميارى و همزيستى باشد (فانهم
صنفان: اما اخ لك فى الدين او نظير لك فى الخلق)؛ (5)
و - رمز اختلافات شكلى و ظاهرى در ميان انسانها از قبيل اختلاف در
جنس (زن و مرد)، نژاد ورنگ پوست، مليتها و زبان را بايد در اسرار و پيچيدگى هاى
نظام آفرينش جست و جو كرد كه بيش از هر چيزى معرفت ساز و عرفان زا است (يٰا أَيُّهَا
اَلنّٰاسُ إِنّٰا خَلَقْنٰاكُمْ مِنْ
ذَكَرٍ وَ أُنْثىٰ وَ جَعَلْنٰاكُمْ شُعُوباً
وَ قَبٰائِلَ لِتَعٰارَفُوا إِنَّ
أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اَللّٰهِ أَتْقٰاكُمْ) (6)، (وَ مِنْ آيٰاتِهِ خَلْقُ
اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ
وَ اِخْتِلاٰفُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ
أَلْوٰانِكُمْ إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيٰاتٍ لِلْعٰالِمِينَ)؛ (7)
ز - خداوند فرزندان آدمى را كرامت و شرافت والايى بخشيده (وَ لَقَدْ كَرَّمْنٰا بَنِي آدَمَ
وَ حَمَلْنٰاهُمْ فِي اَلْبَرِّ وَ اَلْبَحْرِ) (8) و
انسان را حامل امانت و سرى بزرگ كه آسمانها و كوهها از پذيرش آن سرباز زدند، قرار
داده است (إِنّٰا عَرَضْنَا
اَلْأَمٰانَةَ عَلَى اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ
وَ اَلْجِبٰالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهٰا وَ أَشْفَقْنَ
مِنْهٰا وَ حَمَلَهَا اَلْإِنْسٰانُ)؛ (9)
ح - همۀ انسانها در برابر خدا به طورى كسان مسئولند و نيز
نسبت به افراد ديگر و جامعه وظايف مشتركى بر عهده دارند. زيرا همگى مخلوق خدا و
عضو جامعهاند (كلكم راع و كلكم مسؤل عن رعيته)؛ (10)
ط - هيچگونه تفاوتى جز «تقوى» نمىتواند معيار تبعيض و نابرابرى
تلقى شود و نابرابرى و تمايز بر اساس تقوا نيز معيارى در تقسيم وظايف و وسيلهاى
براى نيل به اهداف عاليه انسانى است نه عامل تبعيض در برابر قانون (ايها الناس
ان ربكم واحد و ان اباكم واحد كلكم لا دم و آدم من تراب ان اكرمكم عند الله أتقاكم
و ليس لعربى على عجمى و لا لا حمر على ابيض و لا لا بيض على احمر فضل الا
بالتقوى)؛ (11)
ى - ارزش هر انسانى به ميزان عمل و كيفيت آن بستگى دارد (كُلُّ نَفْسٍ
بِمٰا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ) (12) و
معيار ارزيابى هر فردى توانايى و شايستگى اوست (قيمة كل امرأما
يحسنه) و شخصيت واقعى هر انسان را بايد در