گروهى چون سلفيه به انديشۀ بنيادگرايى پايبند نبودهاند و
سلفى گرى در واقع نماينده بىچون و چراى بنيادگرايى در تاريخ اسلام است كه
همۀ اصول مثبت و منفى آن را در حد كامل به كار گرفته و سخت بر آنها پايبند
بوده است. آثار ابن تيميه، گواه روشنى بر پايبندى وى به انديشۀ بنيادگرايى
به مفهوم تعصبآميز آن - (1 و 2)
بنيادگرايى و غرب ستيزى دو مقوله بهظاهر جدا و متمايز از
يكديگرند، كه اولى به ادعاى رسانهها و تبليغات غرب و دومى بهواقع در جهان اسلام
مشهود مىباشد. لكن در عمل بين اين دو مقوله رابطه علت و معلولى وجود دارد و غرب
ستيزى جهان اسلام از بنيادگرايى آن نشأت مىگيرد. بنيادگرايى به هر معنا كه تفسير
شود لازمهاش غرب ستيزى است. زيرا غرب در حال خصومت با اسلام و در انتظار فرصت به
يغما بردن منافع جهان اسلام است.
امروز جهان غرب با وجود ظاهر انسان دوستانه و مسالمت جويانه و
ديالگهاى منطقى و ژست متمدنانهاى كه دارد از اينكه جهان اسلام به اسلام پايبند و
وفادار است، خشمگين و حداقل ناراضى است و هدف جنگ سردى كه بر عليه اسلام سامان
دادهاند، تضعيف ايمان ملتهاى مسلمان و بىتفاوت كردن آنها نسبت به اصول، ارزشها
و مبانى اعتقادى آنهاست. عناوينى چون بنيادگرايى و حقوق بشر در واقع جاده صاف كن
مقاصد نهايى غرب هستند.
منبع
فقه سياسى 231/10-230.
قرآن كريم و بنيادگرايى
آيات قرآن آكنده از اصول بنيادگرايى است:
آياتى چون: (إِنَّ اَلدِّينَ
عِنْدَ اَللّٰهِ اَلْإِسْلاٰمُ) (1) و (مَنْ يَبْتَغِ
غَيْرَ اَلْإِسْلاٰمِ دِيناً فَلَنْ
يُقْبَلَ مِنْهُ) (2) و (فَمٰا ذٰا بَعْدَ اَلْحَقِّ
إِلاَّ اَلضَّلاٰلُ) (3) اصل
حقانيت اسلام و جزميت دينى اثبات آن را بيان مىدارد و آياتى چون: (ٰيا أَيُّهَا
اَلَّذِينَ آمَنُوا) (4) و (وَ مَنْ يَتَعَدَّ
حُدُودَ اَللّٰهِ) (5) (تِلْكَ حُدُودُ
اَللّٰهِ فَلاٰ تَعْتَدُوهٰا) (6)
پايبندى و التزام عملى و لزوم وفادارى به اسلام را در عمل بهروشنى بيان مىكند و
آياتى چون: (وَ مَنْ
يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ) (7) و (يُوٰادُّونَ مَنْ
حَادَّ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ) (8) برائت
از دگر انديشان و مخالفان را تبيين مىكند و آياتى چون: (فَقٰاتِلُوا أَئِمَّةَ
اَلْكُفْرِ) (9) و (وَ اُقْتُلُوهُمْ
حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ) (10)
مبارزه با عوامل تهديدكننده را شرح مىدهد و آيات امر به معروف و نهى از منكر
حكايت از درگيرى مستمر با آنان كه اصول را رعايت نمىكنند دارد و آياتى چون: (وَ لْيَجِدُوا
فِيكُمْ غِلْظَةً) (11) و
نظاير آن نشانههايى از نوعى تعصب دينى را دربر دارد.
از مجموع اين آيات كه تفصيل هر كدام از اصول و موازين آن را در
احاديث و نيز در احكام فقهى مىتوان يافت چنين نتيجهگيرى مىشود كه انديشۀ
سياسى در اسلام مبتنى بر اصولگرايى و نفى ديگران است. (12)