عدم تعهد اغلب با ابتكار رهبران سياسى يك كشور و بهطور قانونى به
دنبال يك سياست انقلابى و يا نيازهاى اقتصادى، سياسى و اجتماعى، و بدون تضمين كشور
خارجى شكل مىگيرد.
جنبش عدم تعهد و يا سياست غير متعهد كه بيشتر پس از جنگ جهانى دوم
مورد استقبال كشورهائى كه ناخواسته طعم تلخ جنگ و اثرات شوم آن را تحمل كرده
بودند، قرار گرفت، متكى بر اين تفكر سياسى است كه وابستگى و انقياد نظامى خواسته
يا ناخواسته به قدرتهاى رقيب و درگير، موجب تحميل مصائب جنگ بركشورهاى وابسته مىشود.
گرچه جنبش عدم تعهد ابتدا بر عدم وابستگى نظامى تكيه داشته، ولى
امروز روشن شده است كه وابستگى نظامى تنها خط نيست، و عدم تعهد بايد به معناى عدم
وابستگى شامل سياسى، فرهنگى و اقتصادى نيز باشد.
مهاتماگاندى كه از رهبران و بنيانگذاران جنبش عدم تعهد محسوب مىشود،
گفت: ما مىخواهيم ارباب خاك خودمان باشيم، اگرچه كاملا مطمئن نيستيم كه چنين
استقلالى چگونه خواهد بود، آنچه مىدانيم اين است كه بايد وظيفهمان را انجام دهيم
و بقيه را به خداوند واگذاريم (6) در مقدمۀ اعلاميۀ اولين نشست سران
كشورهاى غير متعهد در بلگراد در سپتامبر 1961 م. چنين آمده بود:
سران كشورها يا دولتهاى غير متعهد توجه دارند كه پارهاى از بحرانها
قادرند به مناقشهاى جهانى در مسير انتقال جهان از يك نظام كهنه مبتنى بر سلطه، به
نظامى جديد بر اساس همكارى بين ملتها و متكى بر آزادى، برابرى و عدالت اجتماعى در
جهت ارتقاى خوشبختى بينجامد... صلح پايدار تنها در صورتى حاصل خواهد شد كه اين
مواجهه، جهانى را پديد آورد كه در آن سلطهگرى استعمارى و امپرياليستى و استعمار
نو در تمام مظاهرش بهطور بنيادى از ميان رفته باشد... رقابت بر سر قدرت كه
احتمالا به نبردى جهانى منتهى خواهد شد نمىتواند ناديده گرفته شود... آنان
صميمانه مايلند با هر دولتى كه براى اعتماد بيشتر و صلح در جهان مىكوشد همكارى
كنند... كشورهاى شركتكننده، تشكيل و تقويت پايگاههاى نظامى خارجى در خاك كشورهاى
ديگر را كه مغاير با اراده و نقض آشكار حاكميت آن كشور است مورد توجه قرار دادند و
از كشورهائى كه براى برچيده شدن اين پايگاهها تلاش مىكنند حمايت كامل مىكنند و
از كشورهائى كه پايگاههاى خارجى را حفظ مىكنند مىخواهند كه نابودى اين پايگاهها
را به عنوان گامى به سوى صلح جهانى تلقى نمايند (2).
در ميان كشورهاى غير متعهد دو نظريۀ متفاوت ديده مىشود:
1. عدم تعهد توأم با مبارزه در راه آزادى، استقلال، عدالت و صلح،
زيرا مسئلۀ اصلى جدال استعمارگر و استعمارشونده است؛
2. عدم تعهد توأم با سازش، زيرا مسئلۀ اصلى رسيدگى به اختلاف
شرق و غرب بوده است.
رهبرى گروه اول را سوكارنو و گروه دوم را نهرو بر عهده داشته است.
(3)
اينگونه اختلاف نظرها در درون جنبش عدم تعهد زمينۀ آن را
فراهم كرده كه برخى از كشورهاى عضو جنبش از نظر سياسى طرفدار نقطهنظرهاى غرب و
گاه