وقتى امت با فردى واجد شرائط بيعت نمود مفهوم آن مىتواند يكى از
دو مطلب باشد.
الف - با بيعت امامت و خلافت فرد بيعت شده ثابت مىشود و قدرت او
در دولت اسلامى مشروعيت مىيابد و به عبارت ديگر وى با بيعت صلاحيت حكومت پيدا مىكند.
بيعت به اين معنا مبتنى بر يك اصل مردود است وآن اين است كه اجماع
و بيعت منبع و وسيله قانونگذارى است درصورتيكه اجماع و بيعت به عنوان رأى مردم
مشرع و قانون ساز نيست، بلكه آن دو به معناى دليل و كاشف از حقيقتى است كه قبلا در
شرع آمده و اتفاق آراء مردم نشانه آن است كه واقع همان است كه مردم به اتفاق آراء
يا اكثريت به آن رسيدهاند؛
ب - بيعت به كسىكه از نظر اسلام واجد شرائط است، قدرت مردمى مىدهد
و فرد صلاحيتدار بوسيله بيعت شناخته مىشود و معلوم مىشود كه هم او مصداق درست
خليفه و امام واجد شرائط است. بنابراين تفسير، اگر مردم در بيعت و شناخت و تشخيص
اشتباه كرده باشند، فرد منتخب آنها خليفه و امام واقعى نبوده و تنها به دليل منتخب
بودن صلاحيت خلافت و امامت را نخواهد يافت.
ماهيت بيعت به چند صورت قابل تفسير است:
- بيعت عقد و قرارداد خاصى است كه در اسلام امضا شده و مشمول اوفوا
بالعقود است؛
- بيعت نوعى وكالت است كه امام و خليفه بدان وسيله، امور كشور را
به وكالت از امت اداره مىكند؛
- وعده ابتداى (نه عقدى) به اطاعت از كانديداى امامت است.
- التزام زبانى به اطاعت از كسى است كه شرعا اطاعت او واجب است
(لازمه ايمان). در شرائط فعلى اشكال مسئلۀ بيعت عدم امكان تحقق آن به صورت
بيعت همۀ مسلمين است ولى در صورت تحقق بدون شك پذيرفته است. (9)
بيعت بر حسب مورد آن، گاهى عام است و گاهى خاص. بيعت عام عبارت است
از تعهّد بر اطاعت مطلق در تمامى زمينهها و همۀ اوامر و نواهى. اين نوع
بيعت تنها با پيشواى معصوم مشروعيت دارد. بيعت خاص، همچون بيعت با فرمانده بر
جنگيدن، مقاومت كردن در برابر دشمن و فرار نكردن از جبهه.
پس از تحقّق بيعت، وفاى به ان از نظر شرع به صريح آيات قرآن (1)
واجب و نقض آن حرام است. (2)
مستحب است امام پيش از آنكه سپاهيان را براى جهاد اعزام كند، از
آنان بر پايبندى به جهاد و ثبات قدم در برابر دشمن بيعت بگيرد. (3)
اگر باغى در حال جنگ با نيروهاى اسلام اسير گردد، بيعت با امام (ع)
بر او عرضه مىشود در صورت پذيرش، آزاد مىگردد وگرنه در بازداشت مىماند تا
سرنوشت