ولى وقتى تناسب مسئوليت با توانايى از نظر تعهد و علم بهم خورد،
ناگزير زمينۀ رشد آفتهاى نظام ادارى فراهم مىشود كه از اهم آفات نظام
ادارى ضعف بينش علمى است. مديريت هر سازمان به تناسب گستردگى و پيچيدگى سازمان خود
بايد به ميزان علم و تخصص و تجربه بيافزايد و غفلت از اين معيار اسلامى در گزينش
مديران موجب خسارتهاى جبرانناپذير خواهد بود، ولى حتى اگر در ابتدا انتخاب مدير
بر اساس صلاحيت علمى در كنار تعهد ايمانى صورت گرفته باشد، نبايد از آفت ضعف بينش
علمى غافل بود. زيرا ممكن است به دليل تحولات بعدى و گستردهتر شدن سازمان و
پيچيدهتر شدن مديريت و سازمان، توان علمى و تخصصى مدير با شرايط كنونى كه پس از
گزينش او به وجود آمده، وفق ندهد و از اين رو ضعف بيشتر موجب انحراف در تصميمگيرى
در عمليات شود «للجاهل فى كل حاله خسران». (1)
بنابراين بايد به تناسب پيشرفت سازمان و گستردگى و پيچيدگى آن بينش
و معلومات فنى و تخصصى مديران افزايش يابد.
برنامههاى آموزشى ضمن خدمت مىتواند توانايىهاى مورد نياز سازمان
را فراهم آورد و ميزان كفايت مديران را به سطح مطلوب ارتقا بخشد. (2)
منابع
1 - غرر الحكم 280/5؛ 2 - فقه سياسى 499/7.
[پ]
پاترناليسم
پاترناليسم: پدرسالارى «پدرسالارى» از كلمۀ «پدر» مشتق مىشود
كه به معناى «مثل يك پدر رفتار كردن» يا «با شخص ديگرى مثل يك بچه رفتار كردن»
است. پدرسالارى به عبارتى ديگر، عمل كردن به خير و صلاح ديگران بدون رضايتشان است
همانطوركه والدين با بچههاى خود رفتار مىكنند. پاترناليستها (طرفداران
پدرسالارى) منافع مردم از جمله زندگى، سلامتى و آسايش را بر آزادى شان ترجيح مىدهند.
بر اين اساس آنها فكر مىكنند كه مىتوانند تصميمات عاقلانه و صحيحى براى مردم
بگيرند، تا به آن عمل كنند.
پدرسالارى در هر عرصهاى از زندگى از جمله نگهدارى اطفال، آموزش و
پزشكى خود را نشان مىدهد، ولى در هيچ عرصهاى مثل حقوق كيفرى بحث برانگيز و قابل
مناقشه نيست.
منظور از پدرسالارى حقوقى اين است كه دولت براى جلوگيرى از آسيب
رساندن افراد به خودشان، به يك رفتار وصف مجرمانه مىدهد و مردم را در برابر
خودشان مورد حمايت و حفاظت قرار مىدهد، گويا سلامتى و ايمنى شان، مهمّ تر از
آزادى شان است. (1) در واقع قانونگذار با اين روش در صدد جلوگيرى افراد از ايراد
ضرر به خود است. بر اساس اين اصل، برخى افراد نمىتوانند واقعيت امور را آن گونه كه
هست درك نموده و برنامه زندگى خويش را تنظيم نمايند. اين افراد نياز به حمايت و
مداخله دولت دارند تا حكومت از راه حقوق كيفرى، آنها را از آسيب رساندن به خود باز
دارد.
در واقع بر مبناى پدرسالارى حقوقى، همانطورى كه پدر، مواظب فرزند
خود است و به دليل ضعفهاى جسمى و روانى و نيز وضعيت آسيبپذيرى كه فرزند وى دارد،
مكلف است از وى نگهدارى و مراقبت كرد و