در هر حال تجديد قانون اساسى با تجديد نظر و اصلاح آن تفاوت ماهوى
دارد. تجديد قانون اساسى در حكم نخستين قانون اساسى است كه براى كشورى وضع مىشود.
منطقىترين روش، آن است كه تجديد قانون اساسى به مردم كه صاحب اصلى حاكميت و
اقتدارند محول گردد و با اراده ملت، قانون اساسى جديد شكل گيرد.
در موارديكه تدوين و تصويب قانون اساسى قديم با استفاده از شيوههاى
غير دموكراتيك بوده يعنى با فرمان شاه، امپراتور، ديكتاتور، دولت و حزب انجام
گرفته، ضرورتى ندارد كه قانون اساسى جديد نيز به همان روال گذشته تأسيس شود. در هر
حال منشأ حاكميت ارادۀ مردم است كه بايد در قانون اساسى جديد متجلى شود.
در كشورهايى كه قانون اساسى غير مدون و عرفى است، هر چند تكميل و
اصلاح قانون اساسى توسط پارلمان انجام مىشود، اما لكن در صورت تجديد قانون اساسى
مدون بايد روش ارجاع به آراى عمومى اعمال گردد مگر آنكه قانون اساسى عرفى جديد
جايگزين قانون اساسى عرفى قديم شود كه استخراج و تنظيم آن توسط پارلمان نيز ميسر
است.
منابع
درآمدى بر فقه سياسى / 144.
پذيرش دموكراسى← نظريه پذيرش دموكراسى
پراگماتيسم
پراگماتيسم از كلمه يونانى «Prajma» به معنى
«عمل» مشتق شده است. پراگماتيسم، رويكردى است نظرى كه در پى بحران معرفتشناسى
اومانيستى در قلمروى مقولۀ «حقيقت» و تعيين حدود مفاهيم «صدق» و «كذب»
قضايا، در اواخر سده نوزدهم، در ايالات متحده آمريكا پديد آمد. پراگماتيسم
نشانۀ انشقاق تام و تمام «نظر» از «عمل» در قلمروى تفكر مدرن است. مبدع اين
رويكرد «پراگماتيسم» «چالرز. اس. پيرس» (1914 ميلادى) است كه فارغالتحصيل دانشگاه
هاروارد و اهل آمريكا بود.
معرفتشناسى و فلسفۀ غربى، در عصر مدرن و به ويژه پس از
«كانت» (1804 ميلادى) در خصوص تشخيص و تعيين معيارها و موازين و مفهوم «حقيقت»،
گرفتار يك سردرگمى شديد شد. به گونهاى كه كانت، اساسا خود آدمى را «واهب الصور»
دانست و نوعى ايدآليسم سوبژكتيويستى معرفتشناختى را مطرح كرد.
به هر حال، فلسفۀ سده نوزدهم غرب، در خصوص اين مسئله كه
معيار تشخيص و تعيين حقيقت و اساسا تعريف مفهوم «حقيقت چيست»، دچار سردرگمى و
تناقضگويى بود و سير حركت تفكر مختصر فلسفى در غرب، مبتنى بر دور شدن از نظر و
تقليل به سطح عمل زدگى و عملگرايى و كميّت انگارى بود.
چالز پيرس با بيان رويكرد «اصالت عمل» يا «پراگماتيسم» تلاش كرد به
گونهاى به بحران فلسفۀ اومانيستى در قلمروى معرفتشناسى پاسخ گويد. او،
معيار حقيقت را «عمل» ناميد و اصلا: باب بحثهاى نظرى را تعطيل كرد. بنابراين
پراگماتيسم، تجسم نابودى