كامل اصالت مباحث نظرى و انشقاق تام و تمام «نظر» از «عمل»، در
فلسفۀ مدرن غربى است.
«پيرس» و پراگماتيسمى كه تأسيس كرده بود، معتقد بود كه «حقيقت يعنى
آنچه در عمل سودمند باشد». بدينسان، معيارهاى سودانگارانۀ بورژوايى را، در قلمروى
معرفت شناسى، بهطور تام و تمام حاكم كردند. روشن است كه آن چه پراگماتيسم
«انديشۀ اصالت عمل» عنوان مىكند، به لحاظ فلسفى به هيچ روى درست نبوده و
پايه و اساس عقلانى استوارى ندارد؛ زيرا خيلى وقتها ممكن است، يك نظريۀ
تماما غلط و هم آلود، نتايج عملى درستى داشته باشد.
چنانكه دستگاه نجوم بطلميوسى، باوجود عدم انطباق بر واقعيت، در
برخى قلمروها، از جمله پيشبينى و محاسبۀ وقوع كسوف و خسوف درست عمل مىكرد
و نتيجۀ عملى داشت. يا اينكه يك نظريه ممكن است كه نتايج عملى و كارسازى در
كوتاه مدت يا ميانمدت داشته باشد، اما بيان واقعى حقيقت نباشد و عمل بدان در دراز
مدت - بر اساس همان نگاه عمل گرايانۀ صرف هم كه بنگريم - آفات و نتايج و
تبعات منفى بسيار بزرگترى داشته باشد.
بحث اصلى اين است كه اساسا، تشخيص و تعريف «حقيقت» و معنا و حدود
آن در فلسفه، امرى عقلانى و نظرى است و حواله كردن آن به «عمل» و موازين
«سودانگارانه»، نتيجۀ بحران تفكر فلسفى و نظرى اومانيستى و انشقاق كامل
«نظر» از «عمل» و رويكرد مبتنى بر خود بنيادى نفسانى «اومانيستى» است.
«پراگماتيسم» در اوايل سدۀ بيستم، در جامعۀ آمريكا از
رواج و اعتبار بسيارى بهرهمند شد. نظريه پردازهايى نظير «ويليام جيمز» (1910
ميلادى) و «جان ديويى» (1952 ميلادى) از پيروان معروف «پراگماتيسم» بودند و اين
رويكرد را در قلمروهاى مختلف، بسط دادند. «جان ديويى» بر پايۀ نظريۀ
«اصالت عمل سودانگارانه» (پراگماتيسم)، نظام آموزش پرورش ايالات متحده آمريكا را
در مسير غايات سودانگارانه و عملى مدرنيستى، دگرگون كرد.
آراى پراگماتيستها - كه از مظاهر انحطاط فلسفه و تفكر نظرى، در
واپسين دوران اومانيسم هستند - در روانشناسى، جامعهشناسى و تعليم و تربيت دهههاى
40 و 50 سده بيستم آمريكا، نفوذ بسيارى يافت، اما مبانى تئوريك آن دهه ها است كه
مورد انتقادهاى سخت قرارگرفته و از اعتبار افتاده است.
منابع
1 - فرهنگ جامع سياسى / 91-90؛ 2 - فرهنگ سياسى / 80-78؛ 3 - تاريخ
فلسفۀ غرب / 152.
پرولتاريا
پرولتاريا، [از Proletarius ، در زبان لاتين، به معناى فرزندمند، از Proles به معناى
فرزند]، اين كلمه، نخست در امپراتورى روم، در سده ششم پيش از ميلاد، پديدار شد. در
آن زمان به موجب قانون، زمينداران و ديگر طبقات بايد با پرداخت ماليات يا خدمت
سربازى به دولت خدمت كنند، و آنان كه چيزى نداشتند تا به دولت بپردازند، بايد
فرزندان خود را به خدمت دولت بفرستند.
اين كلمه در سده دوم مسيحى به فراموشى سيرده شد و در سدههاى
پانزدهم و شانزدهم به معناى مردمى كه زمين خود را از كف داده و تنها با نيروى كار
خود